پاسخ: علی بن ابراهیم قمی و کلینی، هیچ یک به تحریف قرآن معتقد نبودهاند. در این رابطه توجه به نکاتی چند لازم است:
1 ) تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی تماما از او نیست؛ بلکه شخصی به نام «ابوالفضل علوی» گردآوری کرده است که از شاگردان او بوده و برخی از مطالبی را که از علی بن ابراهیم شنیده جمع آوری کرده و نکات بسیاری بر آن افزوده است. آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «این دخل و تصرف را از اوایل سوره آل عمران تا آخر قرآن انجام داده است»،(الذریعه، ج 4، ص 303 - 302) ,همچنین ابوالفضل علوی و شخص دیگری که از او نقل روایت شده، هر دو مجهولاند ونزد علمای رجال توثیق نشدهاند. بنابراین روایات دال بر تحریف قرآن در تفسیر قمی همچنین مستند به علی بن ابراهیم نیست و از این جهت نمیتوان او را قائل به تحریف دانست. همچنین خود این روایات در اصطلاح علم رجال،مقطوعهاند و هیچ گونه اعتباری ندارند.
2 ) روایاتی که کلینی نقل کرده است، هیچ یک بر تحریف لفظی قرآن - اعم از کاهش و افزایش در آن - دلالت ندارد؛ بلکه مفاد آنها این است که علم کامل نسبت به ظاهر و باطن قرآن، مختص به اهل بیت(ع) است.
3 ) اساسا در هیچ یک از مجامع روایی شیعه، نمیتوان آنچه را که محدث، گردآوری نموده است، مورد قبول قاطبه شیعه و یا حتی اعتقاد خود او دانست. از نظر علمای شیعه، هیچ کتاب روایی درست و به طور کامل مورد قبول نیست؛بلکه شیوه عالمان شیعی از قدیم الایام تاکنون، این بوده است که برای هر روایت، پروندهای جدا از دیگر روایات میگشایند (حتی در معتبرترین مجامع روایی) و معتقدند که باید سند، دلالت و جهت صدور هر روایت و میزان انطباق آن با عقل سلیم و کتاب حکیم الهی سنجیده شود. ازاینرو در صورت ضعف سند یا عدم انطباق با قرآن و یا عقل، آنرا غیر قابل قبول میشمارند.
4 ) کلیه روایاتی که پیرامون تحریف قرآن نقل شده، از نظر سند ضعیف و فاقد اعتبار است و حتی یک روایت معتبرنیز در میان آنها وجود ندارد.
5 ) محدث نوری از جمله افراد نادری است که به تحریف قرآن متمایل شده است؛ لیکن منابع او ضعیف و بیاعتبار است و برخی از آنها نیز هیچ دلالتی بر تحریف لفظی قرآن ندارد. از جمله منابع محدث نوری، رسالهای است که با این که یک متن بیش نیست؛ ولی نامهای متعددی دارد و به اشخاص متفاوتی منسوب است؛ از جمله نامهای آنعبارت است از: «رساله ناسخ و منسوخ» منسوب به سعد بن عبداللّه اشعری؛ « ماورد فی صنوف آیات القرآن» منسوب به محمد بن ابراهیم نعمانی؛ «رساله محکم و متشابه» منسوب به سید مرتضی و یا «حسن بن علی بن ابی حمزه بطانی» (از رؤسای واقفیه). البته همه این انتسابها مردود است. به ویژه آن که هرگز در تألیفات سید مرتضی(ره)چنین چیزی نیامده است. افزون بر آن این رساله با رأی صریح «سید مرتضی» در مورد مصون بودن قرآن از تحریف،مخالف است. دیگر منابع محدث نوری نیز، وضعیتی بهتر از این رساله ناشناخته و بیاعتبار ندارد.
6 ) وجود اقوال شاذ و نادر در میان اخباریهای شیعه و حشویه از اهل سنت، در برابر اجماعات منقول و محصل علمای امامیه و عالمان اهل سنت «مبنی بر صیانت کتاب خدا از تحریف» هیچ ارزشی ندارد و نمیتوان براساس پنداری که برخلاف اجماع علمای مسلمین است، نتیجه گرفت که «دست بشر در عرصه دین بسی گسترده است تا آنجا که حتی رستگاری در الفاظ کتاب جاوید و خاتم الهی (قرآن مجید) را نیز شامل شود.
7 ) یکی از ملاکهای صحت روایات نزد شیعه، موافقت آن با کتاب خدا است و روایت تحریف حتی اگر سندا نیزمخدوش نباشد، نزد علمای امامیه اندک اعتباری ندارد؛ زیرا مخالف نص قرآن مجید است که میفرماید:«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»(حجر، آیه 9) :«...لایأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه...»:(فصلت، آیه42).
به عبارت دیگر، قرآن ملاک شناخت صحت مضمون روایات است و این خود مبتنی بر این است که اعتبار صد درصد قرآن محفوظ باشد. بنابراین قبول آیات فوق و اعتقاد به تحریف قرآن یک تناقض است و عالمان دین همواره براین مسأله تأکید داشتهاند.
8 ) انتساب کتاب احتجاج به احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی مشکوک است. این کتاب به شش نفر از جمله افراد زیر نسبت داده شده است:
الف) ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی،
ب ) ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی،
ج ) ابو نصر حسن بن فضل بن حسن،
د ) ابوالفضل علی بن حسن بن فضل.
بنابراین معلوم نیست که مؤلف این کتاب کیست و انتساب آن به فحول شیعه مشکوک است. در محتوای این کتاب نیز تعدادی از احادیث مرسل و بدون سند وجود دارد که با برخی از استدلالات عقلی مؤلف ترکیب شده است.بنابراین اعتبار آن به میزان خردپذیری مضامین و مندرجات آن است و از نظر نقلی نزد عالمان دین سند معتبری به حساب نمیآید.
9 ) نقل احادیث در یک کتاب، لزوما به معنای پذیرش و قبول آنها توسط مؤلف نیست. علامه شهرستانی مینویسد: «زمانی میتوان عقیده تحریف را به این بزرگان [یعنی، علی بن ابراهیم، عیّاشی و کلینی] نسبت داد که مقدمات همه اثبات شود:
الف) نویسنده کتاب درستی همه روایات کتابش را به گونهای کامل و استثنا ناپذیر [و مطلق و همه جانبه، نه نسبی و تقریبی] متعهدشود.
ب ) دلالت آن احادیث بر تحریف، ظاهر و غیر قابل تأویل باشد... .
ج ) در برابر آن احادیث، اخبار معارضی - که به نظر نویسنده کتاب بر آن احادیث راجح باشد - وجود نداشته باشد.
د ) خبر واحد نزد نویسنده کتاب حجت باشد...؛ لیکن اثبات این مقدمات بسیار دشوار و دارای موانع فراوانی است...(البرهان، ص139
10) تواتر در نقل قرآن و اهتمام و حساسیت زایدالوصف پیامبر اکرم(ص) و امت اسلامی به حفظ و صیانت ازقرآن، راه هرگونه تحریف را بر این کتاب آسمانی میبندد. ازاینرو در طول تاریخ، به هیچ وجه در برابر جدیّت همگانی مسلمین در پاسداری از قرآن مجید، ایجاد هیچ گونه خللی در آن امکان نداشته و نخواهد داشت.
11 ) فیض کاشانی در «تفسیر صافی» (ج 1، ص 33 - 34 مقدمه ششم) و در «وافی» (ج 9، باب 269، ص 1778 -ج 2، ص 273 - 274) برخلاف آنچه در نگاشته شما آمده: قول به تحریف را رد میکند. وی میگوید: «اگر این روایات درست باشد، دیگر هیچ اعتمادی نمیتوان به قرآن موجود داشت، در صورتی که خداوند متعال میفرماید:« و انه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه»: و نیز میفرماید:« انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»:. همچنین این اخبار، با روایات عرضه کردن احادیث بر قرآن منافات دارد. پس هر خبری که دلالت بر تحریف قرآن دارد با «کتاب اللّه» مخالف بوده و آن را تکذیب میکند. در نتیجه باید به دور افکنده و محکوم به فساد گردد و یا به نوعی تأویل برده شود.
12 ) هیچ یک از مسلمانان حتی اخباریهای شیعه و حشویه از اهل سنت - که قول تحریف به آنان نسبت داده میشود - و حتی کسی مانند محدث نوری، قائل به افزوده شدن چیزی بر قرآن، حتی یک حرف، نیستند و آن گروه نادر و ناچیزی که دم از تحریف زدهاند، فقط قائل به کاسته شدن برخی از آیات میباشند، بنابراین هیچ مسلمانی حتی یک حرف از قرآن را یا از ناحیه غیر خدا نمیداند و داشتن قرآنی محرّف به این معنا، با مسلمانی مغایرت کامل دارد.
13 ) چنان که اجمالاً گذشت، برزگان سرشناس شیعه، به صراحت عدم تحریف قرآن را - حتی کاسته شدن یک حرف از آن را - بیان کردهاند؛ از جمله:
الف) شیخ صدوق در «اعتقادات الامامیه»، (ضمیمه باب حادی عشر، ص 493)
ب ) شیخ مفید در «اوائل المقالات، (ص 54 - 56)
ج ) سید مرتضی علم الهدی به نقد از «مجمع البیان»، (ج 1، ص 15، فن پنجم)
د ) مولا احمد اردبیلی (مقدس اردبیلی) در «مجمع الفائده»، (ج 2، ص 218)
ه ) سید محمد جواد عاملی در «مفتاح الکرامة»، (ج 2، ص 290)
و ) شیخ طوسی در مقدمه «تفسیر التبیان»، ج 1، ص 3)
نظر بدهید |