آیا اسلام دین زور وشمشیر است ؟
براى دستیابى به پاسخ در ابتدا یادآورى چند مطلب ضرورى است:
1-دین اسلام از مجموعه قران و آنچه به طریق صحیح از رفتار و گفتار پیامبر (ص) حضرت على (ع) حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین و امامان معصوم دیگر به دست ما رسیده است قابل فهم است کسى که توان تحقیق دارد اگر این مجموعه را بررسى کند به دست مىآورد که دین اسلام دین خدایى و دین هدایت است و هیچگونه تأکید و دستورى بر آدمکشى و ظلم کردن صادر نشده است بلکه تأکید این دین بر علم و فهم عمیق دین است و آنان که در صدر اسلام در مکه و مدینه اسلام را پذیرفتند هیچ کدام به زور شمشیر نپذیرفتند بلکه این دین را حق یافته و آنان که پس از صدر اسلام مسلمان شدند حقانیت آن را فهمیدند و مسلمان شدند نه به زور شمشیر مسلمان شده باشند آیا مىتوان گفت که سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، یاسر، سمیه، بلال، صهیب رومى، پادشاه نجاشى، جعفرى، ابى طالب، حمزه و امثال آنان به زور شمشیر مسلمان شدند؟ آیا على (ع) که اولین مسلمان در کره زمین است و آثار علمى به جاى مانده از او همین الان هم دانشمندان را شگفت زده کرده به زور شمشیر مسلمان شده است؟ آیا دانشمندانى که در عصر ما در کشور آلمان و کشورهاى دیگر جهان اسلام را مىپذیرند به زور شمشیر مىپذیرند؟
2- یکى از ضروریات زندگى انسان دفاع است دفاع یک پدیده غریزى است دین اسلام این غریزه را هدایت کرده و برنامه دفاعى کاملى براى انسان ارائه داده است و هر کس این دین را بپذیرد بر اساس آن برنامه دفاعى خود را تنظیم مىکند. دفاع اسلامى هیچ گونه نقص و ایرادى ندارد و اگر مقایسه شود بین برنامه دفاعى اسلام و برنامههاى دفاعى مکاتب دیگر روشن خواهد شد که برنامه دفاعى اسلام خردمندانهترین برنامه هاست. و اگر تاریخ اسلام را بادقت مطالعه کنیم به روشنى آشکار خواهد شد آن چه براى رهبران آسمانى و توده مسلمانان اولویت داشته است بیان حق و دعوت به حق گرایى و رفع موانع حق گسترى بوده است و تمامى مقاومتها، دفاعها و جهادهاى مسلمانان در راستاى پیاده سازى این اهداف بوده است. و آنچه قدرتمندان سیاسى و سران ملوکالطوایفى را بر مىآشفت همان حقطلبى و آگاهى مردم جهت عدالتخواهى بود که از سوى مصلحان اجتماعى و پیامبران الهى نداى آن سر داده مىشد به همین جهت بدخواهان و سلطه طلبان در همان گامهاى اول حرکت آزادى بخش مصلحان و رهبران آسمانى به مخالفت مىپرداختند و از حربه آزار و شکنجه استفاده مىکردند. چنان که در مکه و اوایل بعثت با پیامبر (ص) و یاران ایشان آن گونه برخورد کردند. در مقابل این مخالفتها و تخلفها نخست مسلمانان مقاومت و ایستادگى از خود نشان دادند و سپس به دفاع پرداختند چنان که در جنگهاى بعد از هجرت به مدینه به وقوع پیوست و به منظور رفع موانع آگاهى مردم و نجات مستضعفان اقدام به جهاد کردند. بهترین دلیل بر خیر خواهى مسلمانان آن است که هر جا توسط مسلمانان فتح شد و مردم با اسلام آشنا شوند. خود با میل و رغبت به این آئین انسانى و معنوى پایبند ماندند چنان که در مورد مردم ایران این چنین شد. ناگفته نماند اگر چه از سوى برخى شرکت کنندگان در جنگ، افراطىگرىهایى واقع شده باشد و خطاهایى سرزده باشد اما این خطاها به عنوان جریان غالب و حرکت کلى نبوده است بلکه با پیروزى مسلمانان به جبران خرابیها و دلجویى از بازماندگان اقدام شده است و از بهترین نمونههاى لطف و رحمت دین اسلام داستان فتح مکه بود. رسول خدا که مرکز توطئه را فتح کرد و همه سران کفر شکست خوردند هیچ گونه آدمکشى راه نینداخت و همه دشمنان را آزاد ساخت با اینکه در اختیار او بودند و مىتوانست همه را از دم شمشیر بگذارند ولى نکرد اگر دین اسلام دین زور و شمشیر و آدمکشى بود مىبایستى پیامبر روز فتح مکه همه را مىکشت چون اهل مکه 21 سال بود که با پیامبر مىجنگیدند و بلاها بر سر پیامبر و مسلمانان آوردند ولى آن حضرت همه را بخشید قرآن پیامبر را پیامبر رحمت مىنامد نه پیامبر آدمکشى و انتقام و حتى آن روز که مکه فتح شد پیامبر نفرمود هر کس مسلمان نشود با شمشیر کشته مىشود.
3- نکته مهم دیگر آن که جنگهایى که در زمان پیامبر روى مىداد و پیامبر نیروهاى رزمى اسلامى را هدایت مىکرد جنگهاى اسلامى بودند و هیچ گونه ایرادى نداشتند و آن جنگها براى دفاع از اسلام و مسلمین بود ولى جنگهایى که پس از پیامبر خدا روى داد اگر به هدایت امام معصوم نباشد جنگ اسلامى به حساب نمىآید و کارهایى که در آن جنگها انجام مىشود نمىتواند به حساب اسلام گذاشته شود بر این اساس جنگهایى که بدون هدایت امام معصوم صورت بگیرد ربطى به اسلام ندارد و اعمال رزمندگان مسلمانان به حساب دین اسلام گذاشته نمىشوند همانطوریکه در موارد دیگر نیز چنین است. به عنوان مثال: یکى از برنامههاى دین اسلام طهارت و نظافت است حالا اگر در میان مسلمانان طهارت و نظافت مراعات نشود این کار ربطى به اسلام ندارد. اگر کشور مسلمانى بدون دستور و هدایت امام معصوم و یا جانشین بر حق او بر کشورى هجوم ببرد و آدمکشى راه بیندازد ربطى به اسلام ندارد بر اساس این مطالب نمىتوان همه جنگهاى مسلمانان را به حساب اسلام گذاشت.
4- همینهایى که مىگویند: «اسلام دین شمشیر است» مىگویند: «مسیحیت دین محبت است» در حالى که مسیحیان در طول تاریخ بیش از حد به جنایات جنگى و غیر جنگى دست زدهاند دانشمندان را زنده زنده سوزاندهاند و مسلمانان را در جنگهاى صلیبى به شکل بسیار فجیع کشتهاند ولى با این حال مىگویند: دین مسیحیت دین محبت است البته به این افراد در همین مورد هم مىگویند که دین حضرت عیسى (ع) و دین اسلام و حتى ادیان دیگر همه شان ادیان الهى هستند و هیچ کدام به آدمکشى تشویق نمىکنند و اعمال مسیحیان را نمىتوان به حساب دین مسیحیت گذاشت و همین طور اعمال مسلمانان پس از پیامبر را نمىتوان به حساب دین اسلام گذاشت ممکن است مسیحیان و مسلمانان رهایى انجام دهند که خلاف دستورات اسلام و دین مسیحیت است.
5- به این مطلب نیز توجه داشته باشیم که دین اسلام، گرچه دین کامل است ولى اگر آنان که این دین را مىپذیرند، افراد عقبمانده و بىعلم باشند نمىتوانند خوب پیاده کنند و در نتیجه هر کس این عقبماندهها را ببیند، نسبت به دین بدبین مىشود در حالى که اگر انسانهاى فهمیده و متمدن این دین را مىپذیرفتند، بهتر پیاده مىکردند و چهره خوبى از دین به جهانیان نشان مىدادند.
نظر |
قرآن کریم اساس دعوت دینى را بر این نهاده است که همه انسانها بندگان خدا هستند ; حتى علاوه بر انسان ، ملائکه و جنّ را نیز همین گونه توصیف کرده است ; زیرا خداوند به معناى واقعى کلمه ، مالک هر چیزى است هیچ موجودى در آسمانها و زمین نیست ; جز آنکه فرمانبردار خداست . (مریم ، 93)•
آیین اسلام ، آیین آزادى و آزادگى است . آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوه هاى برخورد اسلام ، با مسأله برده دارى نیز یکى از مصادیق همین آزادى و آزادى خواهى است . چون در عصر ظهور اسلام ، برده دارى در سراسر جهان معمول بوده است ، لذا مناسب است ابتداء به تاریخ برده دارى نگاهى کوتاه بکنیم :
ریشه و اساس برده گیرى یکى از سه چیز است :
1 . زور و قلدرى : مثلاً رئیس قبیله به زور مى توانست دیگران را به بردگى بگیرد
2 . داشتن ولایت ارث و شوهرى و غیره ; به عنوان مثال : پدر مى توانست فرزند خود را بفروشد
3 . جنگ که از همه بیشتر برده گیرى در جنگ معمول بوده است و حتى در بین ملل داراى تمدن ، نظیر روم ، هند ، یونان ، ایران ; نیز معمول بوده است ; زیرا ابتدا این گونه بود که قبیله پیروز در جنگ ، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را مى کشت ; امّا در طول زمان ، و نیز از باب نوع دوستى ، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگى را به عنوان غنیمت تملک کنند ، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مى کرد و رومى ها و یونانى ها سخت گیرتر بودند .•
دین اسلام قانونى به نام برده دارى تأسیس نکرد ; بلکه از سه روش ; دو روش را ردّ و یک روش را تحت شرایطى امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطى که قرار داده است ، زمینه هاى آن نوع برده دارى را هم از بین ببرد .
بر اثر این تمهیدات اسلام بود که به مرور زمان و در نهایت ، در صد سال پیش و به تبعیت از اسلام ، نظام برده دارى آن هم فقط در یک بخش ، یعنى بخش «زور و قلدرى » ملغا اعلام گردید ; زیرا تمام مبارزات ضد برده دارى ، مربوط به بردگان آفریقایى بود و بیشتر بردگان جهان هم آفریقایى بودند ، و در آفریقا هم که جنگ نشده بود ; بلکه بوسیله قهر و غلبه مردم را دستگیر مى کردند مى فروختند ; پس دنیا چیزى را الغا کرد که اسلام از قرن ها پیش آن را ملغا اعلام کرده بود .
اما این که چرا اسلام راه سوم برده گیرى را مردود ندانست ; بلکه تضییقاتى در آن ایجاد کرد؟
بدان خاطر بود که
1 . اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است
2 . در آن زمان بردگان فراوانى وجود داشته اند و گاهى بخش عظیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند ، و اگر از ابتدا بردگى به طور کلّى ملغا مى شد ، خود رهایى بردگان باعث نابودى آنان و خانواده هایشان مى شد ; زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلى و نه زندگى مستقلى داشته اند . حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه ، مختل کردن امنیت جامعه بود . بررسى این نکته نشان مى دهد که برخورد ضربتى و دفعى با مسأله برده دارى ، امرى غیر حکیمانه ، بلکه غیر ممکن است ; از این رو اسلام ، در برخورد با این مسأله ، چنان که در مورد «شراب » عمل کرد ، به اصلاح تدریجى پرداخت
3 . به طور کلى ، دشمن محارب به جز افناء انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانى ها هدف دیگرى ندارد ، و بدون تردید ، فطرت بشر چنین فردى را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگى گرفتن او را تجویز مى کند .
4 . علاوه بر حکم فطرى ، تا آن جا که تاریخ نشان داده است ، انسانها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر مى گرفته اند .•
برده گیرى که اسلام معتبر دانسته حقى است که با فطرت بشر مطابقت دارد که همان برده گیرى دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامى است ، و چنین کسانى به حکم اجبار به داخل جامعه جذب مى شوند و در لباس بردگى درمى آیند تا به تربیت صالحه دینى تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند . به عبارت دیگر ، افرادى که تحت تربیت صالحه هستند ، آزادى اراده و عمل از آنان سلب مى شود تا این که در آینده به طور کامل صلاحیت آزاد شدن پیدا کنند ; همانند مریضى که طبیب آزادى عمل او را تحت کنترل در مى آورد .
اضافه بر آن چه گذشت ، اسلام راه هایى را براى حذف برده دارى در پیش گرفت که با گذشت زمان موفقیت کامل را به دست آورده و برده دارى را به کلى محو کرد راهکارهاى مذکور عبارتند از :
الف ) بستن سرچشمه هاى بردگى : و چنانچه گفتیم اسلام از بین سه راه معمول برده گیرى در آن زمان ، دو راه را بکلى ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدرى ، ولایت شوهر ، ارث و غیره )
و به عللى که گذشت ، براى از بین بردن راه سوم (راه برده گیرى در جنگ ) تضییقاتى ایجاد کرد ، حتى در صورت پیروزى در جنگ هم گرفتن برده الزامى نبوده است ، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمه جنگ با کفار ، افرادى که اسیر مى شوند ، به چند صورت با آنان برخورد مى شود : ـ از آنان فدیه گرفته شده ، آزاد مى شوند ; ـ با اسیران مسلمان مبادله مى شوند ; ـ و در نهایت ، در مواردى که دو راه قبلى صلاح نبود ، به جاى این که آنها را بکشند اسیر کنند و براى خدمت ، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند .•
ب ) گشودن دریچه آزادى : اسلام ، تمهیداتى دیگر براى آزادى بردگان اندیشیده است ، از جمله :
ـ آزادى اسیر را یکى از کفارات قرار داده است •
ـ با ازدواج زنى که برده است با یک انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن ، فروش آن زن ممنوع مى شود تا از سهمیه ارث فرزند آزاد شود .•
ـ در زکات براى خرید برده و آزاد کردن آن سهمى قرار داده شد .
که بدین ترتیب یک بودجه دایمى براى این کار از بیت المال در نظر گرفته شده است که تا آزادى کامل همه بردگان ادامه خواهد یافت .•
ـ آزادى بردگان یکى از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد .•
ـ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند ، سهم شریک دیگر به طور قهرى آزاد مى شود .•
ـ هرگاه کسى مالک یکى از پدر ، مادر ، اجداد ، فرزندان ، عمو ، عمّه ، دایى ، خاله ، برادر ، خواهر ، برادرزاده و یا خواهرزاده خود شود ، آنها فوراً آزاد مى شوند .•
ـ در برخى موارد ، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازاتهاى سختى انجام دهد ، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد .•
ج ) احیاى شخصیت بردگان : در دورانى که بناست بردگان بتدریج آزاد شوند ; دین مبین اسلام براى اِحیاى حقوق آنان اقدامات وسیعى کرده است ; به طورى که هیچ فرقى بین بردگان و آزادها قرار نمى دهد ; جزء به تقوا و پرهیزکارى ; لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پُست هاى اجتماعى را عهده دار شوند و از فرماندهى گرفته تا پست هاى حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان ، بلال و قنبر را مى توان نام برد .•
د) رفتار انسانى با بردگان در اسلام دستورهاى زیادى در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله :
ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل آن قدر براى آزادى برده سفارش کرد که من فکر کردم براى آزادى برده مهلت معینى مقرر گردید .•
روایاتى داریم که در مورد بردگان ، أجل هفت سال را مطرح کرده اند و فرموده اند : بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید .•
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرمود : هرگاه پدرم به غلامش دستورى مى داد و ملاحظه مى کرد که آن کار ، سخت است خودش بسم الله مى گفت و کمک مى کرد .•
خوش رفتارى نسبت به بردگان در این دوران انتقالى ، به حدى است که حتى بیگانگان نیز روى آن تمجید کرده اند ; به عنوان نمونه ، جرجى زیدان مى گوید : اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پیامبر این دین در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است ; به عنوان مثال : «کارى که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید» یا «هرچه خودتان مى خورید به او بدهید»•
جهت اطلاع بیشتر مى توانید به کتابهاى ذیل مراجعه کنید .
1ـ بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 141 ، چاپ اسلامیه تهران .
2ـ مناظره دکتر و پیر ، شهید هاشمى نژاد ، ص 159 ـ 178 .
3ـ تفسیر نمونه ، مکارم شیرازى ، ج 14 ، ص 451 ـ 467 ، چاپ اسلامیه تهران .
برده حکم مال را دارد ، ولى جان او محترم است ; چرا که در هر حال یک انسان است .
بنابراین حق ندارد بى جهت او را اذیت و آزار رساند . از طرفى مقایسه برده با حیوان ، صحیح نیست ; زیرا او از همه حقوق انسانى برخوردار است مطلب دیگر این که اگر چه انسان مى تواند مالک حیوانى مانند گوسفند ، باشد ، ولى هیچ گاه اجازه ندارد بى دلیل به حیوان صدمه وارد کند ، یا آن را بکشد ، یا آن را بسوزاند و ذبح آن ، به اجازه شرع جهت تأمین مواد غذایى و احتیاج هاى دیگر انسان است و خلاصه این که جان حتى حیوان نیز از نظر شرع محترم است و جز در موارد شرعى مانند ذبح (در مثل گوسفند) و کشتن در حیوانات موذى (مانند مار) حق تعدى به آن نیست .
کنیز از نظر روابط جنسى در حکم همسر است . و احکام دیگرى نیز دارد که در کتب فقهى آمده است . کنیز اگر از صاحب خود داراى فرزند شود ، «ام ولد» (= مادر بچه ) نامیده مى شود و ام ولد شدن خود مقدمه اى براى آزادى او پس از مرگ صاحب خویش است .•
پی نوشت ها
*****************
1 . ر .ک : المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 538 ، نشر رجا
2 . المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 544 ، نشر رجاء
3 . ترجمه المیزان ، همان ، ص 549 .
4 . ترجمه المیزان ، موسوى همدانى ، ج 18 ، ص 337 ـ 341 ، جامعه مدرسین .
5. تحریرالوسیله ، امام خمینى ، ج 2 ، ص 110 ـ 117 ، جامعه مدرسین .
6 . مکاسب ، شیخ انصارى ، ص 175 ، سطر 14 ، دارالحکمة .
7 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 12 ، ص 418 ، اسلامیه تهران .
8 . بحارالانوار ، مجلسى ، ج 41 ، ص 43 ، اسلامیه تهران .
9 . جواهرالکلام ، شیخ محمدحسن ، ج 34 ، ص 154 ـ 158 ، چاپ بیروت .
10 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 21 ، ص 42 ، اسلامیه تهران .
11 . وسائل الشیعه ، ج 16 ، ص 26(20 جلدى ) و.. . .
12 . تفسیر نمونه ، همان ، ج 21 ، ص 421 .
13 . وسائل الشیعه ، همان .
14 . وسائل الشیعه ، همان .
15 . بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 142 ، ح 13 ، چاپ ـ اسلامیه تهران .
16 . تاریخ تمدن ، جرجى زیدان ، ج 4 ، ص 54 .
17 . تفصیل مطلب را در کتب فقهى ببینید .
این پرسش شامل مواردى است که در بندهاى مختلف پاسخ آن داده مى شود .
آیا برده دارى مورد تأیید اسلام است ؟
جواب : قرآن کریم اساس دعوت دینى را بر این نهاده است که همه انسانها بندگان خدا هستند ; حتى علاوه بر انسان ، ملائکه و جنّ را نیز همین گونه توصیف کرده است ; زیرا خداوند به معناى واقعى کلمه ، مالک هر چیزى است هیچ موجودى در آسمانها و زمین نیست ; جز آنکه فرمانبردار خداست . (مریم ، 93)•
آیین اسلام ، آیین آزادى و آزادگى است . آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوه هاى برخورد اسلام ، با مسأله برده دارى نیز یکى از مصادیق همین آزادى و آزادى خواهى است . چون در عصر ظهور اسلام ، برده دارى در سراسر جهان معمول بوده است ، لذا مناسب است ابتداء به تاریخ برده دارى نگاهى کوتاه بکنیم ریشه و اساس برده گیرى یکى از سه چیز است : 1 . زور و قلدرى : مثلاً رئیس قبیله به زور مى توانست دیگران را به بردگى بگیرد ; 2 . داشتن ولایت ارث و شوهرى ، و غیره ; به عنوان مثال : پدر مى توانست فرزند خود را بفروشد ; 3 . جنگ که از همه بیشتر برده گیرى در جنگ معمول بوده است و حتى در بین ملل داراى تمدن ، نظیر روم ، هند ، یونان ، ایران ; نیز معمول بوده است ; زیرا ابتدا این گونه بود که قبیله پیروز در جنگ ، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را مى کشت ; امّا در طول زمان ، و نیز از باب نوع دوستى ، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگى را به عنوان غنیمت تملک کنند ، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مى کرد و رومى ها و یونانى ها سخت گیرتر بودند .•
دین اسلام قانونى به نام برده دارى تأسیس نکرد ; بلکه از سه روش ; دو روش را ردّ و یک روش را تحت شرایطى امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطى که قرار داده است ، زمینه هاى آن نوع برده دارى را هم از بین ببرد .
بر اثر این تمهیدات اسلام بود که به مرور زمان و در نهایت ، در صد سال پیش و به تبعیت از اسلام ، نظام برده دارى آن هم فقط در یک بخش ، یعنى بخش «زور و قلدرى » ملغا اعلام گردید ; زیرا تمام مبارزات ضد برده دارى ، مربوط به بردگان آفریقایى بود و بیشتر بردگان جهان هم آفریقایى بودند ، و در آفریقا هم که جنگ نشده بود ; بلکه بوسیله قهر و غلبه مردم را دستگیر مى کردند مى فروختند ; پس دنیا چیزى را الغا کرد که اسلام از قرن ها پیش آن را ملغا اعلام کرده بود .•
اما این که چرا اسلام راه سوم برده گیرى را مردود ندانست ; بلکه تضییقاتى در آن ایجاد کرد ؟
بدان خاطر بود که 1 . اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است ; 2 . در آن زمان بردگان فراوانى وجود داشته اند و گاهى بخش عظیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند ، و اگر از ابتدا بردگى به طور کلّى ملغا مى شد ، خود رهایى بردگان باعث نابودى آنان و خانواده هایشان مى شد ; زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلى داشتند و نه زندگى مستقلى .• حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه ، مختل کردن امنیت جامعه بود . بررسى این نکته نشان مى دهد که برخورد ضربتى و دفعى با مسأله برده دارى ، امرى غیر حکیمانه ، بلکه غیر ممکن است ; از این رو اسلام ، در برخورد با این مسأله ـ چنان که در مورد «شراب » عمل کرد ـ به اصلاح تدریجى پرداخت . 3 . به طور کلى ، دشمن محارب به جز افناء انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانى ها هدف دیگرى ندارد ، و بدون تردید ، فطرت بشر چنین فردى را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگى گرفتن او را تجویز مى کند . 4 . علاوه بر حکم فطرى ، تا آن جا که تاریخ نشان داده است ، انسانها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر مى گرفته اند .•
برده گیرى که اسلام معتبر دانسته حقى است که با فطرت بشر مطابقت دارد که همان برده گیرى دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامى است ، و چنین کسانى به حکم اجبار به داخل جامعه جذب مى شوند و در لباس بردگى درمى آیند تا به تربیت صالحه دینى تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند . به عبارت دیگر ، افرادى که تحت تربیت صالحه هستند ، آزادى اراده و عمل از آنان سلب مى شود تا این که در آینده به طور کامل صلاحیت آزاد شدن پیدا کنند ; همانند مریضى که طبیب آزادى عمل او را تحت کنترل در مى آورد .
جهان متمدن هر چند بظاهر ، نظام برده دارى را آن هم فقط در «زور و قلدرى » ملغا اعلام کرد ، امّا هنوز هم همان نظام به شکلى دیگر در جهان معمول است . که با نگاهى کوتاه به جنگ جهانى دوم و قیمومیت بر ملل محروم و مغلوب خواهى دید که چه فجایعى به بار آوردند . و هنوز هم محرومان ملل ، گرفتار آن نظام قیمومیتى غلط هستند .•
قابل ذکر است که به نظر حضرت امام خمینى(رحمه الله) و بسیارى از فقها ; در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام) جهاد ابتدایى واجب نیست ; لذا امام خمینى در هیچ یک از کتابهایشان جهاد ابتدایى را مطرح نکرد ; بلکه فقط از دفاع بحث کرده اند ; بنابراین ، با توجه به آنچه گذشت ، چگونه ادعاى تواتر نصوص قرآنى مى کنید ؟ ضمن این که ; در مورد قرآن کریم کلمه «تواتر» معنى ندارد تواتر فقط در مورد حدیث به کار مى رود .
در این قسمت تذکر دو نکته سودمند است یکى اینکه با توجه به آیه نفى سبیل (نساء ، 141) و اجماع فقها بر عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر ، مسلمان نمى تواند عبد کافر باشد .
بالاتر از این ، پدرى که کافر باشد ، هیچ گونه تسلطى بر فرزند مسلمانش ندارد ; و نیز اگر نوه مسلمان و پدرش کافر باشد امّا پدربزرگش مسلمان باشد ، ولایت بر نوه به عهده پدربزرگ است .•
حتى اگر مسلمانى بمیرد ، ارث او به دورترین فامیل مسلمانش مى رسد و اگر هیچ فامیل مسلمانى نداشته باشد ، ارث او به امام مى رسد و مسلمان شدن فامیل پس از مرگ اثرى ندارد .•
دیگرى این که اسلام فقط در مورد اسیران جنگى کفّار و نیز کسانى که تا قبل از ظهور اسلام برده بوده اند ، اجازه داد به صورت برده باقى بمانند ; تا به تدریج آزاد شوند و این بهترین راه حل بود .
البته سیره مستمره علما بر این است عبد مى تواند تصرف مالکانه داشته باشد و حتى مى تواند ; عقد مکاتبه منعقد کند تا به آزادى اش بیانجامد .
در نهایت باید گفت : اسلام علاوه بر اینها ، این حکم مخصوص را در مورد بردگان دارد که حکومت اسلامى حق دارد در صورت مصلحت مجتمع اسلامى ، کلیه بردگان را چه از طریق گرفتن قیمت هاى آنان و یا حتى بدون گرفتن چیزى آزاد کند .•
در پایان همان گونه که گذشت ، اسلام نه تنها برده دارى را تأسیس نکرده ; بلکه براى حل تدریجى اما سریع آن راه حل هایى را ارائه داده است که در محورهاى زیر آنها را مورد توجه قرار مى دهیم :
الف ) بستن سرچشمه هاى بردگى : و چنانچه گفتیم اسلام از بین سه راه معمول برده گیرى در آن زمان ، دو راه را بکلى ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدرى ، ولایت شوهر ، ارث و غیره )
و به عللى که گذشت ، براى از بین بردن راه سوم (راه برده گیرى در جنگ) تضییقاتى ایجاد کرد ، حتى در صورت پیروزى در جنگ هم گرفتن برده الزامى نبوده است ، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمه جنگ با کفار ، افرادى که اسیر مى شوند ، به چند صورت با آنان برخورد مى شود : ـ از آنان فدیه گرفته شده ، آزاد مى شوند ; ـ با اسیران مسلمان مبادله مى شوند ; ـ و در نهایت ، در مواردى که دو راه قبلى صلاح نبود ، به جاى این که آنها را بکشند ، اسیرشان کرده و براى خدمت ، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند .•
ب ) گشودن دریچه آزادى : اسلام ، تمهیداتى دیگر براى آزادى بردگان اندیشیده است ، از جمله :
ـ آزادى اسیر را یکى از کفارات قرار داده است •
ـ با ازدواج زنى که برده است با یک انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن ، فروش آن زن ممنوع مى شود تا از سهمیه ارث فرزند آزاد شود .•
ـ در زکات براى خرید برده و آزاد کردن آن سهمى قرار داده شد .
که بدین ترتیب یک بودجه دایمى براى این کار از بیت المال در نظر گرفته شده است که تا آزادى کامل همه بردگان ادامه خواهد یافت .•
ـ آزادى بردگان یکى از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد .•
ـ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند ، سهم شریک دیگر به طور قهرى آزاد مى شود .•
ـ هرگاه کسى مالک یکى از پدر ، مادر ، اجداد ، فرزندان ، عمو ، عمّه ، دایى ، خاله ، برادر ، خواهر ، برادرزاده و یا خواهرزاده خود شود ، آنها فوراً آزاد مى شوند .•
ـ در برخى موارد ، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازاتهاى سختى انجام دهد ،آن برده خود به خود آزاد خواهد شد .•و.. .
ج ) احیاى شخصیت بردگان : در دورانى که بناست بردگان بتدریج آزاد شوند ; دین مبین اسلام براى اِحیاى حقوق آنان اقدامات وسیعى کرده است ; به طورى که هیچ فرقى بین بردگان و آزادها قرار نمى دهد ; جزء به تقوا و پرهیزکارى ; لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پُست هاى اجتماعى را عهده دار شوند و از فرماندهى گرفته تا پست هاى حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان ، بلال و قنبر را مى توان نام برد .•
د) رفتار انسانى با بردگان ، در اسلام دستورهاى زیادى در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله :
ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل آن قدر براى آزادى برده سفارش کرد که من فکر کردم براى آزادى برده مهلت معینى مقرر گردید .•
روایاتى داریم که در مورد بردگان ، أجل هفت سال را مطرح کرده اند و فرموده اند : بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید .•
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرمود : هرگاه پدرم به غلامش دستورى مى داد و ملاحظه مى کرد که آن کار ، سخت است خودش بسم الله مى گفت و کمک مى کرد .•
خوش رفتارى نسبت به بردگان در این دوران انتقالى ، به حدى است که حتى بیگانگان نیز روى آن تمجید کرده اند ; به عنوان نمونه ، جرجى زیدان مى گوید : اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پیامبر این دین در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است ; به عنوان مثال : «کارى که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید» یا «هرچه خودتان مى خورید به او بدهید»•
جهت اطلاع بیشتر مى توانید به کتابهاى ذیل مراجعه کنید .
1ـ ترجمه تفسیر المیزان ، ج 6 ، ص 494 ـ 497 ، چاپ جامعه مدرسین .
2ـ بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 1141 ، چاپ اسلامیه تهران .
3ـ مناظره دکتر و پیر ، شهید هاشمى نژاد ، ص 159 ـ 178 .
4ـ تفسیر نمونه ، مکارم شیرازى ، ج 14 ، ص 451 ـ 467 ، چاپ اسلامیه تهران .
پی نوشت ها:
1 . ر .ک : المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 538 نشر رجا.
2 . المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 544 ، نشر رجاء
3 . ترجمه المیزان ، همان ، ص 554 .
4 . ترجمه المیزان ، همان .
5 . ترجمه المیزان ، همان ، ص 549 .
6 . ر .ک : ترجمه المیزان ، همان ، ص 561 566 .
7 . تحریرالوسیله ، امام خمینى(رحمه الله) ، ج 2 ، ص 229 ، جامعه مدرسین .
8 . تحریرالوسیله ، همان ، ص 328 ـ 332 .
9 . ترجمه المیزان ، موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 569 ، رجاء .
10 . ترجمه المیزان ، موسوى همدانى ، ج 18 ، ص 337 ـ 341 ، جامعه مدرسین .
11 . تحریرالوسیله ، امام خمینى ، ج 2 ، ص 110 ـ 117 ، جامعه مدرسین .
12 . مکاسب ، شیخ انصارى ، ص 175 ، سطر 14 ، دارالحکمة .
13 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 12 ، ص 418 ، اسلامیه تهران .
14 . بحارالانوار ، مجلسى ، ج 41 ، ص 43 ، اسلامیه تهران .
15 . جواهرالکلام ، شیخ محمدحسن ، ج 34 ، ص 154 ـ 158 ، چاپ بیروت .
16 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 21 ، ص 42 ، اسلامیه تهران .
17. وسائل الشیعه ، ج 16، ص 26(20 جلدى ).
18 . تفسیر نمونه ، همان ، ج 21 ، ص 421 .
19 . وسائل الشیعه ، همان .
20 . وسائل الشیعه ، همان .
21 . بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 142 ، ح 13 ، چاپ ـ اسلامیه تهران .
22 . تاریخ تمدن ، جرجى زیدان ، ج 4 ، ص 54