قرآن کریم اساس دعوت دینى را بر این نهاده است که همه انسانها بندگان خدا هستند ; حتى علاوه بر انسان ، ملائکه و جنّ را نیز همین گونه توصیف کرده است ; زیرا خداوند به معناى واقعى کلمه ، مالک هر چیزى است هیچ موجودى در آسمانها و زمین نیست ; جز آنکه فرمانبردار خداست . (مریم ، 93)•
آیین اسلام ، آیین آزادى و آزادگى است . آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوه هاى برخورد اسلام ، با مسأله برده دارى نیز یکى از مصادیق همین آزادى و آزادى خواهى است . چون در عصر ظهور اسلام ، برده دارى در سراسر جهان معمول بوده است ، لذا مناسب است ابتداء به تاریخ برده دارى نگاهى کوتاه بکنیم :
ریشه و اساس برده گیرى یکى از سه چیز است :
1 . زور و قلدرى : مثلاً رئیس قبیله به زور مى توانست دیگران را به بردگى بگیرد
2 . داشتن ولایت ارث و شوهرى و غیره ; به عنوان مثال : پدر مى توانست فرزند خود را بفروشد
3 . جنگ که از همه بیشتر برده گیرى در جنگ معمول بوده است و حتى در بین ملل داراى تمدن ، نظیر روم ، هند ، یونان ، ایران ; نیز معمول بوده است ; زیرا ابتدا این گونه بود که قبیله پیروز در جنگ ، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را مى کشت ; امّا در طول زمان ، و نیز از باب نوع دوستى ، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگى را به عنوان غنیمت تملک کنند ، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مى کرد و رومى ها و یونانى ها سخت گیرتر بودند .•
دین اسلام قانونى به نام برده دارى تأسیس نکرد ; بلکه از سه روش ; دو روش را ردّ و یک روش را تحت شرایطى امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطى که قرار داده است ، زمینه هاى آن نوع برده دارى را هم از بین ببرد .
بر اثر این تمهیدات اسلام بود که به مرور زمان و در نهایت ، در صد سال پیش و به تبعیت از اسلام ، نظام برده دارى آن هم فقط در یک بخش ، یعنى بخش «زور و قلدرى » ملغا اعلام گردید ; زیرا تمام مبارزات ضد برده دارى ، مربوط به بردگان آفریقایى بود و بیشتر بردگان جهان هم آفریقایى بودند ، و در آفریقا هم که جنگ نشده بود ; بلکه بوسیله قهر و غلبه مردم را دستگیر مى کردند مى فروختند ; پس دنیا چیزى را الغا کرد که اسلام از قرن ها پیش آن را ملغا اعلام کرده بود .
اما این که چرا اسلام راه سوم برده گیرى را مردود ندانست ; بلکه تضییقاتى در آن ایجاد کرد؟
بدان خاطر بود که
1 . اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است
2 . در آن زمان بردگان فراوانى وجود داشته اند و گاهى بخش عظیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند ، و اگر از ابتدا بردگى به طور کلّى ملغا مى شد ، خود رهایى بردگان باعث نابودى آنان و خانواده هایشان مى شد ; زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلى و نه زندگى مستقلى داشته اند . حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه ، مختل کردن امنیت جامعه بود . بررسى این نکته نشان مى دهد که برخورد ضربتى و دفعى با مسأله برده دارى ، امرى غیر حکیمانه ، بلکه غیر ممکن است ; از این رو اسلام ، در برخورد با این مسأله ، چنان که در مورد «شراب » عمل کرد ، به اصلاح تدریجى پرداخت
3 . به طور کلى ، دشمن محارب به جز افناء انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانى ها هدف دیگرى ندارد ، و بدون تردید ، فطرت بشر چنین فردى را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگى گرفتن او را تجویز مى کند .
4 . علاوه بر حکم فطرى ، تا آن جا که تاریخ نشان داده است ، انسانها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر مى گرفته اند .•
برده گیرى که اسلام معتبر دانسته حقى است که با فطرت بشر مطابقت دارد که همان برده گیرى دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامى است ، و چنین کسانى به حکم اجبار به داخل جامعه جذب مى شوند و در لباس بردگى درمى آیند تا به تربیت صالحه دینى تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند . به عبارت دیگر ، افرادى که تحت تربیت صالحه هستند ، آزادى اراده و عمل از آنان سلب مى شود تا این که در آینده به طور کامل صلاحیت آزاد شدن پیدا کنند ; همانند مریضى که طبیب آزادى عمل او را تحت کنترل در مى آورد .
اضافه بر آن چه گذشت ، اسلام راه هایى را براى حذف برده دارى در پیش گرفت که با گذشت زمان موفقیت کامل را به دست آورده و برده دارى را به کلى محو کرد راهکارهاى مذکور عبارتند از :
الف ) بستن سرچشمه هاى بردگى : و چنانچه گفتیم اسلام از بین سه راه معمول برده گیرى در آن زمان ، دو راه را بکلى ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدرى ، ولایت شوهر ، ارث و غیره )
و به عللى که گذشت ، براى از بین بردن راه سوم (راه برده گیرى در جنگ ) تضییقاتى ایجاد کرد ، حتى در صورت پیروزى در جنگ هم گرفتن برده الزامى نبوده است ، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمه جنگ با کفار ، افرادى که اسیر مى شوند ، به چند صورت با آنان برخورد مى شود : ـ از آنان فدیه گرفته شده ، آزاد مى شوند ; ـ با اسیران مسلمان مبادله مى شوند ; ـ و در نهایت ، در مواردى که دو راه قبلى صلاح نبود ، به جاى این که آنها را بکشند اسیر کنند و براى خدمت ، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند .•
ب ) گشودن دریچه آزادى : اسلام ، تمهیداتى دیگر براى آزادى بردگان اندیشیده است ، از جمله :
ـ آزادى اسیر را یکى از کفارات قرار داده است •
ـ با ازدواج زنى که برده است با یک انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن ، فروش آن زن ممنوع مى شود تا از سهمیه ارث فرزند آزاد شود .•
ـ در زکات براى خرید برده و آزاد کردن آن سهمى قرار داده شد .
که بدین ترتیب یک بودجه دایمى براى این کار از بیت المال در نظر گرفته شده است که تا آزادى کامل همه بردگان ادامه خواهد یافت .•
ـ آزادى بردگان یکى از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد .•
ـ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند ، سهم شریک دیگر به طور قهرى آزاد مى شود .•
ـ هرگاه کسى مالک یکى از پدر ، مادر ، اجداد ، فرزندان ، عمو ، عمّه ، دایى ، خاله ، برادر ، خواهر ، برادرزاده و یا خواهرزاده خود شود ، آنها فوراً آزاد مى شوند .•
ـ در برخى موارد ، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازاتهاى سختى انجام دهد ، آن برده خود به خود آزاد خواهد شد .•
ج ) احیاى شخصیت بردگان : در دورانى که بناست بردگان بتدریج آزاد شوند ; دین مبین اسلام براى اِحیاى حقوق آنان اقدامات وسیعى کرده است ; به طورى که هیچ فرقى بین بردگان و آزادها قرار نمى دهد ; جزء به تقوا و پرهیزکارى ; لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پُست هاى اجتماعى را عهده دار شوند و از فرماندهى گرفته تا پست هاى حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان ، بلال و قنبر را مى توان نام برد .•
د) رفتار انسانى با بردگان در اسلام دستورهاى زیادى در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله :
ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل آن قدر براى آزادى برده سفارش کرد که من فکر کردم براى آزادى برده مهلت معینى مقرر گردید .•
روایاتى داریم که در مورد بردگان ، أجل هفت سال را مطرح کرده اند و فرموده اند : بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید .•
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرمود : هرگاه پدرم به غلامش دستورى مى داد و ملاحظه مى کرد که آن کار ، سخت است خودش بسم الله مى گفت و کمک مى کرد .•
خوش رفتارى نسبت به بردگان در این دوران انتقالى ، به حدى است که حتى بیگانگان نیز روى آن تمجید کرده اند ; به عنوان نمونه ، جرجى زیدان مى گوید : اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پیامبر این دین در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است ; به عنوان مثال : «کارى که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید» یا «هرچه خودتان مى خورید به او بدهید»•
جهت اطلاع بیشتر مى توانید به کتابهاى ذیل مراجعه کنید .
1ـ بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 141 ، چاپ اسلامیه تهران .
2ـ مناظره دکتر و پیر ، شهید هاشمى نژاد ، ص 159 ـ 178 .
3ـ تفسیر نمونه ، مکارم شیرازى ، ج 14 ، ص 451 ـ 467 ، چاپ اسلامیه تهران .
برده حکم مال را دارد ، ولى جان او محترم است ; چرا که در هر حال یک انسان است .
بنابراین حق ندارد بى جهت او را اذیت و آزار رساند . از طرفى مقایسه برده با حیوان ، صحیح نیست ; زیرا او از همه حقوق انسانى برخوردار است مطلب دیگر این که اگر چه انسان مى تواند مالک حیوانى مانند گوسفند ، باشد ، ولى هیچ گاه اجازه ندارد بى دلیل به حیوان صدمه وارد کند ، یا آن را بکشد ، یا آن را بسوزاند و ذبح آن ، به اجازه شرع جهت تأمین مواد غذایى و احتیاج هاى دیگر انسان است و خلاصه این که جان حتى حیوان نیز از نظر شرع محترم است و جز در موارد شرعى مانند ذبح (در مثل گوسفند) و کشتن در حیوانات موذى (مانند مار) حق تعدى به آن نیست .
کنیز از نظر روابط جنسى در حکم همسر است . و احکام دیگرى نیز دارد که در کتب فقهى آمده است . کنیز اگر از صاحب خود داراى فرزند شود ، «ام ولد» (= مادر بچه ) نامیده مى شود و ام ولد شدن خود مقدمه اى براى آزادى او پس از مرگ صاحب خویش است .•
پی نوشت ها
*****************
1 . ر .ک : المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 538 ، نشر رجا
2 . المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 544 ، نشر رجاء
3 . ترجمه المیزان ، همان ، ص 549 .
4 . ترجمه المیزان ، موسوى همدانى ، ج 18 ، ص 337 ـ 341 ، جامعه مدرسین .
5. تحریرالوسیله ، امام خمینى ، ج 2 ، ص 110 ـ 117 ، جامعه مدرسین .
6 . مکاسب ، شیخ انصارى ، ص 175 ، سطر 14 ، دارالحکمة .
7 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 12 ، ص 418 ، اسلامیه تهران .
8 . بحارالانوار ، مجلسى ، ج 41 ، ص 43 ، اسلامیه تهران .
9 . جواهرالکلام ، شیخ محمدحسن ، ج 34 ، ص 154 ـ 158 ، چاپ بیروت .
10 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 21 ، ص 42 ، اسلامیه تهران .
11 . وسائل الشیعه ، ج 16 ، ص 26(20 جلدى ) و.. . .
12 . تفسیر نمونه ، همان ، ج 21 ، ص 421 .
13 . وسائل الشیعه ، همان .
14 . وسائل الشیعه ، همان .
15 . بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 142 ، ح 13 ، چاپ ـ اسلامیه تهران .
16 . تاریخ تمدن ، جرجى زیدان ، ج 4 ، ص 54 .
17 . تفصیل مطلب را در کتب فقهى ببینید .
نظر
![]() |
این پرسش شامل مواردى است که در بندهاى مختلف پاسخ آن داده مى شود .
آیا برده دارى مورد تأیید اسلام است ؟
جواب : قرآن کریم اساس دعوت دینى را بر این نهاده است که همه انسانها بندگان خدا هستند ; حتى علاوه بر انسان ، ملائکه و جنّ را نیز همین گونه توصیف کرده است ; زیرا خداوند به معناى واقعى کلمه ، مالک هر چیزى است هیچ موجودى در آسمانها و زمین نیست ; جز آنکه فرمانبردار خداست . (مریم ، 93)•
آیین اسلام ، آیین آزادى و آزادگى است . آیین رحم و مروت است و قوانین و شیوه هاى برخورد اسلام ، با مسأله برده دارى نیز یکى از مصادیق همین آزادى و آزادى خواهى است . چون در عصر ظهور اسلام ، برده دارى در سراسر جهان معمول بوده است ، لذا مناسب است ابتداء به تاریخ برده دارى نگاهى کوتاه بکنیم ریشه و اساس برده گیرى یکى از سه چیز است : 1 . زور و قلدرى : مثلاً رئیس قبیله به زور مى توانست دیگران را به بردگى بگیرد ; 2 . داشتن ولایت ارث و شوهرى ، و غیره ; به عنوان مثال : پدر مى توانست فرزند خود را بفروشد ; 3 . جنگ که از همه بیشتر برده گیرى در جنگ معمول بوده است و حتى در بین ملل داراى تمدن ، نظیر روم ، هند ، یونان ، ایران ; نیز معمول بوده است ; زیرا ابتدا این گونه بود که قبیله پیروز در جنگ ، تا آخرین نفر از طرف مغلوب را مى کشت ; امّا در طول زمان ، و نیز از باب نوع دوستى ، بنا را بر این گذاشتند که اسیران جنگى را به عنوان غنیمت تملک کنند ، هر چند در آن دوران هم روش ها فرق مى کرد و رومى ها و یونانى ها سخت گیرتر بودند .•
دین اسلام قانونى به نام برده دارى تأسیس نکرد ; بلکه از سه روش ; دو روش را ردّ و یک روش را تحت شرایطى امضا کرد تا به مرور زمان و با شرایطى که قرار داده است ، زمینه هاى آن نوع برده دارى را هم از بین ببرد .
بر اثر این تمهیدات اسلام بود که به مرور زمان و در نهایت ، در صد سال پیش و به تبعیت از اسلام ، نظام برده دارى آن هم فقط در یک بخش ، یعنى بخش «زور و قلدرى » ملغا اعلام گردید ; زیرا تمام مبارزات ضد برده دارى ، مربوط به بردگان آفریقایى بود و بیشتر بردگان جهان هم آفریقایى بودند ، و در آفریقا هم که جنگ نشده بود ; بلکه بوسیله قهر و غلبه مردم را دستگیر مى کردند مى فروختند ; پس دنیا چیزى را الغا کرد که اسلام از قرن ها پیش آن را ملغا اعلام کرده بود .•
اما این که چرا اسلام راه سوم برده گیرى را مردود ندانست ; بلکه تضییقاتى در آن ایجاد کرد ؟
بدان خاطر بود که 1 . اصلاح عادات غلط به زمان نیازمند است ; 2 . در آن زمان بردگان فراوانى وجود داشته اند و گاهى بخش عظیمى از جامعه را بردگان تشکیل مى دادند ، و اگر از ابتدا بردگى به طور کلّى ملغا مى شد ، خود رهایى بردگان باعث نابودى آنان و خانواده هایشان مى شد ; زیرا بردگان در آن زمان نه کسب و کار مستقلى داشتند و نه زندگى مستقلى .• حداقل اثر سوء آزاد کردن این جمعیت انبوه ، مختل کردن امنیت جامعه بود . بررسى این نکته نشان مى دهد که برخورد ضربتى و دفعى با مسأله برده دارى ، امرى غیر حکیمانه ، بلکه غیر ممکن است ; از این رو اسلام ، در برخورد با این مسأله ـ چنان که در مورد «شراب » عمل کرد ـ به اصلاح تدریجى پرداخت . 3 . به طور کلى ، دشمن محارب به جز افناء انسانیت و از بین بردن نسل بشر و از بین بردن آبادانى ها هدف دیگرى ندارد ، و بدون تردید ، فطرت بشر چنین فردى را محکوم به فنا دانسته و دست کم به بردگى گرفتن او را تجویز مى کند . 4 . علاوه بر حکم فطرى ، تا آن جا که تاریخ نشان داده است ، انسانها دشمنان خود را به عنوان غنیمت اسیر مى گرفته اند .•
برده گیرى که اسلام معتبر دانسته حقى است که با فطرت بشر مطابقت دارد که همان برده گیرى دشمنان اساس دین و مجتمع اسلامى است ، و چنین کسانى به حکم اجبار به داخل جامعه جذب مى شوند و در لباس بردگى درمى آیند تا به تربیت صالحه دینى تربیت یافته و بتدریج آزاد شوند . به عبارت دیگر ، افرادى که تحت تربیت صالحه هستند ، آزادى اراده و عمل از آنان سلب مى شود تا این که در آینده به طور کامل صلاحیت آزاد شدن پیدا کنند ; همانند مریضى که طبیب آزادى عمل او را تحت کنترل در مى آورد .
جهان متمدن هر چند بظاهر ، نظام برده دارى را آن هم فقط در «زور و قلدرى » ملغا اعلام کرد ، امّا هنوز هم همان نظام به شکلى دیگر در جهان معمول است . که با نگاهى کوتاه به جنگ جهانى دوم و قیمومیت بر ملل محروم و مغلوب خواهى دید که چه فجایعى به بار آوردند . و هنوز هم محرومان ملل ، گرفتار آن نظام قیمومیتى غلط هستند .•
قابل ذکر است که به نظر حضرت امام خمینى(رحمه الله) و بسیارى از فقها ; در زمان غیبت امام معصوم(علیه السلام) جهاد ابتدایى واجب نیست ; لذا امام خمینى در هیچ یک از کتابهایشان جهاد ابتدایى را مطرح نکرد ; بلکه فقط از دفاع بحث کرده اند ; بنابراین ، با توجه به آنچه گذشت ، چگونه ادعاى تواتر نصوص قرآنى مى کنید ؟ ضمن این که ; در مورد قرآن کریم کلمه «تواتر» معنى ندارد تواتر فقط در مورد حدیث به کار مى رود .
در این قسمت تذکر دو نکته سودمند است یکى اینکه با توجه به آیه نفى سبیل (نساء ، 141) و اجماع فقها بر عدم جواز فروش عبد مسلمان به کافر ، مسلمان نمى تواند عبد کافر باشد .
بالاتر از این ، پدرى که کافر باشد ، هیچ گونه تسلطى بر فرزند مسلمانش ندارد ; و نیز اگر نوه مسلمان و پدرش کافر باشد امّا پدربزرگش مسلمان باشد ، ولایت بر نوه به عهده پدربزرگ است .•
حتى اگر مسلمانى بمیرد ، ارث او به دورترین فامیل مسلمانش مى رسد و اگر هیچ فامیل مسلمانى نداشته باشد ، ارث او به امام مى رسد و مسلمان شدن فامیل پس از مرگ اثرى ندارد .•
دیگرى این که اسلام فقط در مورد اسیران جنگى کفّار و نیز کسانى که تا قبل از ظهور اسلام برده بوده اند ، اجازه داد به صورت برده باقى بمانند ; تا به تدریج آزاد شوند و این بهترین راه حل بود .
البته سیره مستمره علما بر این است عبد مى تواند تصرف مالکانه داشته باشد و حتى مى تواند ; عقد مکاتبه منعقد کند تا به آزادى اش بیانجامد .
در نهایت باید گفت : اسلام علاوه بر اینها ، این حکم مخصوص را در مورد بردگان دارد که حکومت اسلامى حق دارد در صورت مصلحت مجتمع اسلامى ، کلیه بردگان را چه از طریق گرفتن قیمت هاى آنان و یا حتى بدون گرفتن چیزى آزاد کند .•
در پایان همان گونه که گذشت ، اسلام نه تنها برده دارى را تأسیس نکرده ; بلکه براى حل تدریجى اما سریع آن راه حل هایى را ارائه داده است که در محورهاى زیر آنها را مورد توجه قرار مى دهیم :
الف ) بستن سرچشمه هاى بردگى : و چنانچه گفتیم اسلام از بین سه راه معمول برده گیرى در آن زمان ، دو راه را بکلى ردّ کرد و نپذیرفت (زور و قلدرى ، ولایت شوهر ، ارث و غیره )
و به عللى که گذشت ، براى از بین بردن راه سوم (راه برده گیرى در جنگ) تضییقاتى ایجاد کرد ، حتى در صورت پیروزى در جنگ هم گرفتن برده الزامى نبوده است ، بلکه دستور اسلام در این مورد این است که بعد از خاتمه جنگ با کفار ، افرادى که اسیر مى شوند ، به چند صورت با آنان برخورد مى شود : ـ از آنان فدیه گرفته شده ، آزاد مى شوند ; ـ با اسیران مسلمان مبادله مى شوند ; ـ و در نهایت ، در مواردى که دو راه قبلى صلاح نبود ، به جاى این که آنها را بکشند ، اسیرشان کرده و براى خدمت ، به کار بگمارند و بین مردم تقسیم کنند .•
ب ) گشودن دریچه آزادى : اسلام ، تمهیداتى دیگر براى آزادى بردگان اندیشیده است ، از جمله :
ـ آزادى اسیر را یکى از کفارات قرار داده است •
ـ با ازدواج زنى که برده است با یک انسان آزاد و بچه دار شدن آن زن ، فروش آن زن ممنوع مى شود تا از سهمیه ارث فرزند آزاد شود .•
ـ در زکات براى خرید برده و آزاد کردن آن سهمى قرار داده شد .
که بدین ترتیب یک بودجه دایمى براى این کار از بیت المال در نظر گرفته شده است که تا آزادى کامل همه بردگان ادامه خواهد یافت .•
ـ آزادى بردگان یکى از عبادات شمرده شده و بزرگان در این زمینه پیش قدم بوده اند تا آن جا که گفته شده حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) با دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد .•
ـ هر کس سهم خود از برده مشترک را آزاد کند ، سهم شریک دیگر به طور قهرى آزاد مى شود .•
ـ هرگاه کسى مالک یکى از پدر ، مادر ، اجداد ، فرزندان ، عمو ، عمّه ، دایى ، خاله ، برادر ، خواهر ، برادرزاده و یا خواهرزاده خود شود ، آنها فوراً آزاد مى شوند .•
ـ در برخى موارد ، اگر صاحب بَرده نسبت به برده اش مجازاتهاى سختى انجام دهد ،آن برده خود به خود آزاد خواهد شد .•و.. .
ج ) احیاى شخصیت بردگان : در دورانى که بناست بردگان بتدریج آزاد شوند ; دین مبین اسلام براى اِحیاى حقوق آنان اقدامات وسیعى کرده است ; به طورى که هیچ فرقى بین بردگان و آزادها قرار نمى دهد ; جزء به تقوا و پرهیزکارى ; لذا به بردگان اجازه مى دهد همه گونه پُست هاى اجتماعى را عهده دار شوند و از فرماندهى گرفته تا پست هاى حساس دیگر که به عنوان نمونه سلمان ، بلال و قنبر را مى توان نام برد .•
د) رفتار انسانى با بردگان ، در اسلام دستورهاى زیادى در مورد مدارا با بردگان آمده است از جمله :
ـ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود : جبرئیل آن قدر براى آزادى برده سفارش کرد که من فکر کردم براى آزادى برده مهلت معینى مقرر گردید .•
روایاتى داریم که در مورد بردگان ، أجل هفت سال را مطرح کرده اند و فرموده اند : بعد از هفت سال برده را از کار معاف و او را آزاد کنید .•
حضرت امام صادق(علیه السلام) مى فرمود : هرگاه پدرم به غلامش دستورى مى داد و ملاحظه مى کرد که آن کار ، سخت است خودش بسم الله مى گفت و کمک مى کرد .•
خوش رفتارى نسبت به بردگان در این دوران انتقالى ، به حدى است که حتى بیگانگان نیز روى آن تمجید کرده اند ; به عنوان نمونه ، جرجى زیدان مى گوید : اسلام نسبت به بردگان فوق العاده مهربان است و پیامبر این دین در مورد بردگان سفارش بسیار نموده است ; به عنوان مثال : «کارى که برده تاب آن را ندارد به او واگذار نکنید» یا «هرچه خودتان مى خورید به او بدهید»•
جهت اطلاع بیشتر مى توانید به کتابهاى ذیل مراجعه کنید .
1ـ ترجمه تفسیر المیزان ، ج 6 ، ص 494 ـ 497 ، چاپ جامعه مدرسین .
2ـ بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 1141 ، چاپ اسلامیه تهران .
3ـ مناظره دکتر و پیر ، شهید هاشمى نژاد ، ص 159 ـ 178 .
4ـ تفسیر نمونه ، مکارم شیرازى ، ج 14 ، ص 451 ـ 467 ، چاپ اسلامیه تهران .
پی نوشت ها:
1 . ر .ک : المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 538 نشر رجا.
2 . المیزان ، علامه طباطبایى ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 544 ، نشر رجاء
3 . ترجمه المیزان ، همان ، ص 554 .
4 . ترجمه المیزان ، همان .
5 . ترجمه المیزان ، همان ، ص 549 .
6 . ر .ک : ترجمه المیزان ، همان ، ص 561 566 .
7 . تحریرالوسیله ، امام خمینى(رحمه الله) ، ج 2 ، ص 229 ، جامعه مدرسین .
8 . تحریرالوسیله ، همان ، ص 328 ـ 332 .
9 . ترجمه المیزان ، موسوى همدانى ، ج 6 ، ص 569 ، رجاء .
10 . ترجمه المیزان ، موسوى همدانى ، ج 18 ، ص 337 ـ 341 ، جامعه مدرسین .
11 . تحریرالوسیله ، امام خمینى ، ج 2 ، ص 110 ـ 117 ، جامعه مدرسین .
12 . مکاسب ، شیخ انصارى ، ص 175 ، سطر 14 ، دارالحکمة .
13 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 12 ، ص 418 ، اسلامیه تهران .
14 . بحارالانوار ، مجلسى ، ج 41 ، ص 43 ، اسلامیه تهران .
15 . جواهرالکلام ، شیخ محمدحسن ، ج 34 ، ص 154 ـ 158 ، چاپ بیروت .
16 . تفسیر نمونه ، مکارم ، ج 21 ، ص 42 ، اسلامیه تهران .
17. وسائل الشیعه ، ج 16، ص 26(20 جلدى ).
18 . تفسیر نمونه ، همان ، ج 21 ، ص 421 .
19 . وسائل الشیعه ، همان .
20 . وسائل الشیعه ، همان .
21 . بحارالانوار مجلسى ، ج 74 ، ص 142 ، ح 13 ، چاپ ـ اسلامیه تهران .
22 . تاریخ تمدن ، جرجى زیدان ، ج 4 ، ص 54
جواب اول :
در قرآن کریم کلیات احکام و معارف آمده است ؛ ولی تفصیل و تشریح آن را به عهده نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم گذاشته شده است ؛ چنانچه خداوند در قرآن کریم میفرماید :
وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ . النحل / 44 .
و این قرآن را به سوى تو فرود آوردیم ، تا براى مردم آنچه را به سوى ایشان نازل شده است توضیح دهى ، و امید که آنان بیندیشند .
وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ . النحل /64 .
و ما [این ] کتاب را بر تو نازل نکردیم ، مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند ، براى آنان توضیح دهى .
و با آیات فراوانی اطاعت از آن حضرت را برای همه مردم واجب کرده است ؛ از جمله :
وَمَا آَتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا . الحشر / 7 .
و آنچه را فرستاده [ او ] به شما داد ، آن را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت ، بازایستید
و دهها آیه دیگری که به جهت اختصار به همین یک آیه اکتفا میشود .
مثلاً در قرآن کریم آمده است که «اقیموا الصلاة » ؛ ولی نیامده است که روزی چند وعده نماز بخوانید ، در هر وعده چند رکعت بخوانید ، چگونه بخوانید ، چه سورههایی را بخوانید و ... تمام این موارد به عهده رسول گرامی اسلام صلی الله گذاشته شده است و آن حضرت فرمودند : صلوا کما رأیتمونی اصلی :نماز بخوانید ، همان طوری که من نماز میخوانم .
کتاب المسند ، الإمام الشافعی ، ص 55 و السنن الکبرى ، البیهقی ، ج 2 ، ص 345 و صحیح البخاری ، البخاری ، ج 1 ، ص 155 و ج 7 ، ص 77 و ج 8 ، ص 133 .
کلیات امامت نیز در قرآن در آیات فراوانی آمده است ؛ مثلاً در باره حضرت ابراهیم میفرماید :
إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ . البقره / 124 .
[ خدا به او ] فرمود : «من تو را پیشواى مردم قرار دادم .» [ ابراهیم ] پرسید : « از دودمانم [ چطور ] ؟» فرمود : «پیمان من به بیدادگران نمى رسد » .
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا . الأنبیاء / 73 .
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى کردند .
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ . المائده / 67 .
اى پیامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ کن ؛ و اگر نکنى پیامش را نرسانده اى . و خدا تو را از [ گزند ] مردم نگاه مى دارد .
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا . المائدة / 3 .
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم ، و اسلام را براى شما [به عنوان ] آیین برگزیدم .
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ . النساء / 59 .
اى کسانى که ایمان آورده اید ، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [ نیز ] اطاعت کنید .
و دهها آیه دیگری که کلیات قضیه را کاملاً روشن کرده است . پیغمبر اکرم از همان آغاز رسالت در سال سوم بعثت که مبعوث میشود به انذار قومش : وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ . الشعراء / 214 .
و خویشان نزدیکت را هشدار ده .
روایات صحیح به شهادت بزرگان اهل سنت وارد شده است که در همان جلسه دست حضرت امیر علیه السلام را گرفت و فرمود :وهذا اخی ووصیی وخلیفتی من بعدی .
این خلیفه من ، برادر من ، و وصی من بعد از من است
و بعد از او در فرصتهای مناسب این قضایا را حضرت مطرح کرده است . در آخرین سال عمرشان در غدیر خم در یک مجمع بزرگ بیش از صد هزار نفره مطرح کرده است . بیش از این چطور بخواهد پیامبر اکرم مطرح کند ؟
جواب دوم :
درست است که ائمه در قرآن اسمشان نیامده است ؛ ولی خداوند بوصفه از آنها یاد کردهاند . خداوند در باره امیر المؤمنین علیه السلام فرموده است :
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آَمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ . المائدة / 55 .
ولىّ شما ، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آورده اند : همان کسانى که نماز برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند .
بنابر تصریح بسیاری از علمای اهل سنت ، این آیه در باره امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است . قاضی عضد الدین ایجی ، متوفای 756 در این باره میفرماید :وأجمع أئمّة التفسیر أنّ المراد علی .
المواقف فی علم الکلام ، ص 405 .
پیشوایان و بزرگان در تفسیر قرآن ، اتفاق و اجماع دارند که مراد علی ( علیه السلام ) است .
و سعد الدین تفتازانی نیز تصریح میکند :
نزلت باتّفاق المفسّرین فی علی بن أبی طالب ، رضی اللّه عنه ، حین أعطى خاتمه وهو راکع فی صلاته .
شرح المقاصد فی علم الکلام ، ج 5 ، ص270 .
این آیه به اتفاق مفسران قرآن ، در شأن علی ( علیه السلام ) نازل شده است ؛ آنگاه که انگشترش را در نماز و در حال رکوع به فقیر نیازمند داد .
و نیز علاء الدین علی بن محمد حنفی ، معروف به قوشجی در این باره میگوید :
إنّها نزلت باتفاق المفسّرین فی حق علی بن أبی طالب حین أعطى السائل خاتمه وهو راکع فی صلاته .
شرح تجرید الاعتقاد ، ص 368 .
این آیه به اتفاق همه مفسران در حق علی بن أبی طالب ( علیه السلام ) ، هنگامی که انگشترش را در حال رکوع و در نماز به سائل داد ، نازل شده است .
و آلوسی نیز میگوید :غالب الأخباریّین على أنّ هذه الآیة نزلت فی علی کرّم اللّه وجهه .
روح المعانی ، ج 6 ، ص168 .
بیشتر اخباریها میگویند : این آیه در شأن و مقام علی ( علیه السلام ) نازل شده است .
آیا این آیه برای اهل حق کفایت نمیکند ؟ آیا لازم بود که خداوند اسم ائمه را تک تک در قرآن میآوردند ؟
جواب سوم :
آیا اگر خداوند در قرآن نام ائمه را نیز آورده بود ، پیراوان سقیفه حاضر بودند که بپذیرند ؟ آیا همانهایی که به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نسبت هذیان دادند و گفتند : ان الرجل لیهجر .
اگر نام حضرت علی در قرآن هم آمده بود ، نمیگفتند :ان جبرئیل قد هجر ؟
یا نستجیر بالله نمیگفتند که خدا هم اجتهاد فرموده و ما هم مجتهد هستیم و این سخن را قبول نداریم ؟
ما معتقد هستیم که حتی اگر نام امام علی علیه السلام هم در قرآن میآمد ، پیروان سقیفه حاضر نبودند که بپذیرند ؛ چنانچه در باره بسیاری از احکام دیگر نپذیرفتند ؛ همانند متعه . مگر در بار? متعه در قرآن آیه صریح نداریم که فرمودند :
فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً . النساء / 24 .
و زنانى را که متعه کرده اید ، مَهرشان را به عنوان فریضه اى به آنان بدهید ، و بر شما گناهى نیست که پس از [ تعیین مبلغ ] مقرر ، با یکدیگر توافق کنید [ که مدت عقد یا مَهر را کم یا زیاد کنید ] .
قرطبی میگوید :وقال الجمهور المراد نکاح المتعة الذی کان فی صدر الإسلام .
تفسیر قرطبی ، ج5 ، ص120 و فتح القدیر ، ج1 ، ص449 و تفسیر طبری ، ج5 ، ص18
مراد از این « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نکاح متعه است که در صدر اسلام رایج بوده .
و دهها روایت در صحیح بخاری ، از جابر و دیگران آوردهاند که ما در زمان پیامبر متعه میکردیم ؛ حتی به یک مشت گندم
و باز در جایی دیگر نقل میکند :
عن أبی نضرة قال کنت عند جابر بن عبد الله فاتاه آت فقال إن ابن عباس وابن الزبیر اختلفا فی المتعتین فقال جابر فعلناهما مع رسول الله صلى الله علیه وسلم ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما .
صحیح مسلم ، ج4 ، ص59 .
من در نزد جابر بن عبد الله بودم ، گفتند عبد الله بن عباس و عبد الله بن زبیر در موضوع دو متعه [متعه نساء و متعه حج ] اختلاف نظر دارند . جابر بن عبد الله گفت : ما در زمان رسول خدا هر دو را به جا میآوردیم ؛ پس عمر آن دو را نهی کرد و ما هم دیگر پس از آن بجا نیاوردیم .
اهل سنت میگویند که جناب عمر صلاح دید که متعه را حرام کند .
متعتان کانتا على عهد رسول الله ، صلى الله علیه وآله – أنا أنهى عنهما ، وأعاقب علیهما ، متعة النساء ومتعة الحج .
دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود که من آن را حرام میکنم و هر کس انجام دهد ، او را مجازات میکنم : یکی متعه حج و دیگری متعه زنان .
جالب این است که آقای سرخسی حنفی و ابن قدامه حنبلی از شخصیتهای برجسته اهل سنت وقتی به این میرسند میگویند :وقد صح أن عمر رضی الله عنه نهی الناس عن المتعة .
این که عمر از متعه نهی کرده است ، صحت دارد .
متعه این قدر در قرآن به صراحت آمده است و آنها زیر بار نرفتند . اگر نام امام علی علیه السلام هم در قرآن آمده بود ، میگفتند :ان الله تبارک و تعالی قد عین علیاً للإمامة ولکن عمر عزله .
پس حتی اگر اسم ائمه در قرآن هم میآمد ، هیچ ضمانتی وجود نداشت که اهل سنت آن را بپذیرند