نظر |
بشر آفریده شده تا به کمال برسد، و چون به تنهایی و با تکیه بر عقل خود نمی تواند راه سعادت را تشخیص دهد و نیاز مند پیام و راهنمایی الهی است، خداوند پیامبران را به عنوان راهنمای راه سعادت برانگیخت. در این را ادیان الهی از ادیان غیر الهی جدا می شود و اصولاً در قدم اول ضرورت آمدن پیامبران از طرف خداوند ثابت می شود که طبعاً ادیان غیر الهی مانند بودا و هندو (اگر غیر الهی باشند) جدا می شوند. اما در مورد ادیان الهی که بحث اصلی و بلکه تمام بحث این نوشتار است، انسان در تعلیمات انبیا مانند یک دانش آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرین کلاس بالا برند. از این رو بشر در هر دوره ای طبق مقتضیات زمان و پیشرفتی که پیدا می کرد، نیازمند پیام نو و پیام آور نو بوده است که بدین لحاظ ظهور پیامبران، تجدید دائمی شرایع نزول کتاب های آسمانی انجام می گرفت. با تکامل انسان، دین هم متکامل می شد، تا این که بشریت به حدی رسید که بتواند برنامه کامل سعادت را دریافت نماید. در این زمان که دورة خاتمیت است، توسط حضرت محمد(ص) که آخرین پیامبر الهی است، دین اسلام به صورت کامل عرضه شد و با آمدن اسلام همة ادیان گذشته منسوخ گردید و همة بشر مکلف شدند از اسلام پیروی نمایند.[1] پس از آن جا که اسلام آخرین دین آسمانی و کامل ترین ادیان است و با آمدن این دین، ادیان قبلی نسخ شده است، (زیرا با وجود کامل، نیازی به ناقص نمی باشد)[2]و تنها دین حق، اسلام است.
به بیانی دیگر: دین حق در هر زمانی، یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. البته میان پیامبران اختلاف و نزاعی وجود ندارد. پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف و یک خدا دعوت می کنند. آنان نیامده اند که میان بشر گروه های متناقضی به وجود آورند، ولی این سخن به آن معنی نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و انسان می تواند در هر زمانی، هر دینی را که می خواهد بپذیرد. بر عکس معنای سخن این است که انسان باید همة پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشّر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضل شان بوده اند و پیامبران بعدی مصدّق پیامبران سابق بوده اند، پس لازمة ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دورة او است و قهراً لازم است در دورة ختمیه به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیلة آخرین پیامبر رسیده عمل کنیم.
قرآن کریم می فرماید: " هر کس غیر از اسلام دینی بجوید، هرگز از او پذیرفته نیست و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود".[3]
ممکن است گفته شود مراد از اسلام، خصوص دین اسلام نیست، بلکه منظور تسلیم خدا شدن است. پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام، دین تسلیم است، ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و دراین زمان شکل آن، دین گران مایهای است که به دست حضرت خاتم الأنبیا ظهور یافته است و قهراً کلمه اسلام فقط بر آن منطبق می گردد. به عبارت دیگر: لازمة تسلیم خدا شدن پذیرفتن دستورهای او است، و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان است که آخرین رسول آورده است.[4]پس بعد از بعثت رسول اکرم(ص) تنها دین حق، اسلام است و ادیان دیگر منسوخ شده و باطل اعلام گردیده است. چنان که پیامبر اسلام(ص) رسالت خود را جهانی اعلام نمود و یهود و نصارا و همه پیروان ادیان دیگر را دعوت به اسلام کرد. قرآن خطاب به پیامبر(ص) می گوید: "بگو ای مردم، من فرستادة خدا برای همة شما هستم".[5] "ای محمد، ما تو را برای همة مردم بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم".[6]
" او است که پیامبر خود را با هدایت و دین حق و پایداری فرستاد، تا پیامبر خود و آیین او را بر تمام دین ها غالب سازد، اگر چه مشرکان نخواهند".[7]
بنابراین از نظر یک فرد مسلمان با دلایل عقلی مسئلة قطعی است که تنها دین حق، اسلام است.
افزون بر این می توان گفت: پس از ظهور اسلام، غیر از اسلام، دین واقعی که بتوان گفت دین خدا است، وجود ندارد، زیرا کتاب های آسمانی پیامبران صاحب شریعت که در بردارندة قوانین الهی بودند و محتوای دین محسوب می شدند، به مرور زمان به کلی محو شد و یا دستخوش تحریف قرار گرفت. چنان که تورات موسی(ع) مورد تحریف های فراوان قرار گرفت، و چیزی به نام انجیل عیسی(ع) باقی نماند، بلکه از دست نویس های افرادی که از پیروان حضرت شمرده می شدند، مجموعه هایی تهیه شد و به نام کتاب مقدس معرفی گردید. هر شخص بی غرضی که نظری بر عهدین (تورات و انجیل فعلی) بیفکند، خواهد دانست که هیچ کدام از آن ها کتابی که بر موسی(ع) یا عیسی(ع) نازل شده نیست.
تورات خدا را به صورت انسانی ترسیم می کند که نسبت به بسیاری از امور آگاهی ندارد.[8] و بارها از کار خود پشیمان می شود،[9] با حضرت یعقوب کشتی می گیرد و نمی تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس می کند که از او دست بردارد تا مردم خدا را در چنین حالی نبینند.[10]
وضع انجیل از تورات هم رسواتر است، زیرا اوّلاً چیزی به نام کتابی که بر حضرت عیسی(ع) نازل شده، در دست نیست و مسیحیان چنین ادعایی ندارند که انجیل فعلی کتابی است که خدا بر حضرت عیسی(ع) نازل کرده، بلکه محتوای آن گزارش هایی است منسوب به چند تن از پیروان آن حضرت، و علاوه بر تجویز شرب خمر، ساختن آن را به عنوان معجزة عیسی قلمداد می کند.[11] در یک جمله: وحی های نازل شده بر این دو پیامبر بزرگوار تحریف شده و نمی تواند نقش خود در هدایت مردم را ایفا کند و نمی تواند به عنوان دین و وحی الهی تلقی شود، ولی وحی نازل شده بر پیامبر اسلام(ص) بدون هیچ تحریف موجود است و برای همیشه از تحریف مصون باقی خواهد ماند، چرا که خدا مصونیت قرآن کریم از هر گونه تحریف را ضمانت کرده و فرمود: "ما قرآن را نازل کردیم و ما به طور قطع نگهدار آنیم".[12]
افزون بر آن چه گفته شد، با اثبات نبوت و رسالت حضرت محمد(ص) حق بودن اسلام و بطلان ادیان دیگر ثابت می شود، زیرا همه قبول دارند که آن حضرت که آورندة اسلام است، همة ادیان گذشته را منسوخ اعلام نمود و پیروان آن ادیان را دعوت به پذیرش اسلام نمود.
نبوت پیامبران از سه طریق اثبات می شود:
1- قرائن و شواهدی که به صدق دعوی او گواهی دهند.
2- تصدیق پیامبر پیشین.
3- معجزه ای که همراه با ادعای نبوت آورده شود.
نبوت پیامبر اسلام(ص) از هر سه راه اثبات می شود:
الف) وارستگی حضرت از آلودگی های محیط، محتوای دعوت او، شخصت و خصال گروندگان به مکتب او، تأثیر مثبت در محیط و پی ریزی یک تمدن عظیم و با شکوه و سوابق زندگی آن حضرت، همه گواه بر صدق دعوای او است.
مردم مکه چهل سال زندگی پر افتخار آن حضرت را از نزدیک دیده بودند که کوچک ترین نقطة تاریکی در آن یافت نمی شد و آن چنان او را به راستگویی و درست کرداری شناخته بودند که لقب امین به حضرت داده بودند. طبعاً در مورد چنین شخصی احتمال دروغ و ادعای کذب داده نمی شد.
ب) پیامبران پیشین، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند و گروهی از اهل کتاب، انتظار ظهور او را می کشیدند و نشانه های روشن و گویایی از وی در دست داشتند. حتی به مشرکان عرب می گفتند که از میان فرزندان حضرت اسماعیل کسی مبعوث به رسالت خواهد شد که پیامبران پیشین و ادیان توحیدی را تصدیق خواهد کرد. بعضی از دانشمندان یهود و نصارا، با استناد به پیشگویی ها به حضرت ایمان آوردند. عجیب این است که در همین تورات و انجیل تحریف شده، با همة تلاش و کوششی که برای محو کردن این گونه بشارت ها آمده، نکته هایی یافت می شود که حجت را بر حق جویان تمام می کند، چنان که بسیاری از علمای یهود و نصارا که طالب حق و حقیقت بودند، با استفاده از همین نکات و بشارت ها هدایت شدند و به دین مقدس اسلام ایمان آوردند. از جمله می توان از "میرزا محمد رضا" از دانشمندان بزرگ یهود تهران، صاحب کتاب "اقامه الشهود فی ردّ الیهود" و پروفسور "عبدالأحد داود" اسقف سابق مسیحی، صاحب کتاب "محمد در تورات و انجیل" یاد کرد.[13]
ج) رسول اکرم(ص) معجزه های گوناگون برای صدق نبوت خود داشته، ولی قرآن کریم معجزة جاوید خاتم الأنبیا است که در تمام ادوار می درخشد و در هر عصر و نسلی، بُرهانی قاطع بر نوبت حضرت است. از بدو نزول قرآن در مکه که با سوره های کوچک آغاز شد، رسول اکرم(ص) رسماً بر آن تحدّی کرد، یعنی مدعی شد که قرآن کار خدا است و از من و هیچ بشر دیگر ساخته نیست که مانند آن را بیاورد. اگر باور ندارید، آزمایش کنید و از هر کسی می خواهید کمک بگیرید، ولی بدانید اگر همه آدمیان و جنّیان با یکدیگر همکاری کنند، قدرت چنین کاری را نخواهند داشت. نه تنها قدرت برآوردن کتاب کاملی مثل قرآن را ندارند، بلکه ده سوره، حتی یک سوره و یا یک سطری مانند سورة توحید و سورة کوثر را نخواهند داشت.[14]
پس جای شکی نیست که قرآن ادعای معجزه بودن خودش را دارد و آورندة این کتاب آن را به عنوان معجزة جاودانی و دلیلی محکم بر پیامبری خود بر همة جهانیان و برای همیشه عرضه داشته است. اکنون بعد از گذشتن بیش از چهارده قرن، این ندای الهی هر صبح و شام به وسیلة فرستنده های دوست و دشمن به گوش جهانیان می رسد و حجت را برایشان تمام می کند.
می دانیم که پیامبر اسلام(ص) از نخستین روز اظهار دعوتش با دشمنان سر سخت و کینه توزی مواجه شد که از هیچ گونه کوششی برای مبارزه با این آیین الهی کوتاهی نکردند و پس از نومید شدن از تأثیر تهدیدها و تطمیع ها، کمر به قتل حضرت بستند که با تدبیر الهی خنثی شد و حضرت به مدینه هجرت کرد و بعد از هجرت هم بقیة عمر شریفش را در جنگ های متعدد با مشرکان سپری کرد، و از هنگام رحلتش تا امروز هم همواره منافقین داخلی و دشمنان خارجی در صدد خاموش کردن این نور الهی بوده و هستند و از هیچ کاری در این راه فروگذار نکرده و نمی کنند. اگر آوردن کتابی مانند قرآن کریم امکان می داشت، هرگز از آن صرف نظر نمی کردند. دراین عصر هم که همة دولت های بزرگ دنیا اسلام را بزرگ ترین دشمن برای سلطة ظالمانه خودشان شناخته و کمر مبارزة جدّی با آن را بسته اند و همه گونه امکانات مالی و عملی و سیاسی و تبلیغاتی را در اختیار دارند، اگر می توانستند اقدام به تهیه یک سطر مشابه یکی از سوره های کوچک قرآن می کردندو آن را به وسیلة رسانه های گروهی و وسایل تبلیغات جهانی عرضه می داشتند، زیرا این کار ساده ترین و کم هزینه ترین و مؤثرترین راه برای مبارزه با اسلام و جلوگیری از گسترش آن است.
قرآن از جهات مختلف اعجاز دارد، از جمله:
1- اعجاز از نظر فصاحت.
2- از نظر معارف.
3- از نظر طرح مسایل تاریخی.
4- از نظر قوانین.
5- از نظر علوم روز.
6- از نظر اخبار غیبی.
7- از نظر عدم اختلاف میان آیات.
قرآن با این که از حروف الفبایی تشکیل شده، ولی از لحاظ فصاحت و بلاغت و زیبایی و چینش الفاظ معجزه است. حتی سخن فصیح ترین مردم و مأنوس ترین آنان با قرآن یعنی پیامبر اسلام(ص) و حضرت علی(ع) از نظر زیبایی و فصاحت، کاملاً با قرآن متفاوت است.
سبک قرآن نه شعر است و نه نثر. شعر نیست برای این که وزن و قافیه ندارد. به علاوه شعر معمولاً با تخیّل شاعرانه همراه است. قوام شعر به مبالغه واغراق است که نوعی کذب است.
در قرآن تخیّلات شعری و تشبیه های خیالی وجود ندارد. در عین حال نثر معمولی هم نیست. زیرا از نوعی انسجام و آهنگ و موسیقی برخوردار است که در هیچ سخن نثری تا کنون دیده نشده است. مسلمانان همواره قرآن را با آهنگ های مخصوص تلاوت کرده و می کنند که مخصوص قرآن است.
هیچ سخن نثری مانند قرآن آهنگ پذیر نیست؛ آن هم آهنگ های مخصوصی که متناسب با عوالم روحانی است، نه آهنگی مناسب مجالس لهو. پس از اختراع رادیو هیچ سخن روحانی نتوانست با قرآن از نظر زیبایی و تحمل آهنگ های روحانی برابری کند. علاوه بر کشورهای اسلامی، کشورهای غیر اسلامی نیز از نظر زیبایی و آهنگ، قرآن را در برنامه های رادیویی گنجانیدند. هر کس از شنیدن قرآن لذتی می برد که از هیچ شعر و نثر دیگر عربی آن لذت حاصل نمی شود. از این رو با آن که تورات و انجیل به عربی ترجمه شده است و پیروان آن ها بسیار مایلند که به جای قرآن، آن ها با آهنگ خوانده شود، ولی این کار را نمی کنند، چون می دانند که موجب تمسخر خواهد بود.
عجیب این است که زیبایی قرآن، زمان و مکان را در نوردیده و پشت سرگذاشته است. بسیاری از سخنان زیبا مخصوص یک عصر است و با ذائقة عصر دیگر جور در نمی آید و یا حداقل مخصوص و سلیقه یک ملت است که از فرهنگی ویژه برخوردار می باشند، ولی زیبایی قرآن نه زمان می شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص همة مردمی که با زبان قرآن آشنا شدند، آن را با ذائقة خود مناسب یافتند. هر چه زمان می گذرد و به هراندازه ملت های مختلف با قرآن آشنا می شوند، بیش از پیش مجذوب زیبایی قرآن می شوند.[15] در زمینه اعجاز قرآن به پیام قرآن، ج 8 از آیت الله مکارم شیرازی مراجعه شود.
نتیجه: هر فرد عاقلی که جویای حقیقت باشد، با توجه به این نکات یقین خواهد کرد که قرآن کریم کتاب استثنایی و معجزه است. از بزرگترین نعمت های الهی بر جامعه همین است که این کتاب شریف را به گونه ای نازل فرمود که همواره به صورت معجزه ای جاویدان باقی بماند و دلیل صدق و صحتش را با خودش داشته باشد.
از این رو بهترین دلیل قاطع بر صدق دعوت پیامبر اسلام(ص) و حقانیت اسلام است. چون قرآن و پیامبر آشکار را اعلام کرده اند دینی جز اسلام پذیرفته نیست،[16] باطل بودن ادیان دیگر روشن می شود.
ضمناً می توان با مقایسة احکام و قوانین اسلام با مسایل طرح شده در سایر ادیان هم به حقانیت اسلام پی برد.
[1] مرتضی مطهری، مجموعة آثار، ج 2، ص 181 و ج 3، ص 154.
[2] علامه طباطبایی، خلاصه تعالیم اسلام، ص 22.
[3] آل عمران (3) آیة 85.
[4] مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 333.
[5] اعراف (7) آیة 158.
[6] سبا (34) آیة 28.
[7] توبه (9) آیة 33.
[8] ر.ک: تورات، سفر پیدایش، باب سوم، شمارة 8 _ 12.
[9] همان، باب 6، شمارة 6.
[10] همان، باب 32، شمارة 24 - 32.
[11] انجیل یوحنا، باب دوم.
[12] حجر(15) آیة 9.
[13] محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 303. برای اطلاع بیشتر به پیام قرآن، ج 8، ص 386 به بعد نوشته آیت الله مکارم شیرازی مراجعه شود.
[14] اسراء (17) آیة 88؛ هود (11) آیة 13؛ یونس (10) آیة 38؛ بقره (2) آیة 23 - 24.
[15] مرتضی مطهری، مجموعة آثار، ج 2، ص 214 (وحی و نبوت).
[16] آل عمران (3) آیة 85.
پاسخ: علی بن ابراهیم قمی و کلینی، هیچ یک به تحریف قرآن معتقد نبودهاند. در این رابطه توجه به نکاتی چند لازم است:
1 ) تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی تماما از او نیست؛ بلکه شخصی به نام «ابوالفضل علوی» گردآوری کرده است که از شاگردان او بوده و برخی از مطالبی را که از علی بن ابراهیم شنیده جمع آوری کرده و نکات بسیاری بر آن افزوده است. آقا بزرگ تهرانی مینویسد: «این دخل و تصرف را از اوایل سوره آل عمران تا آخر قرآن انجام داده است»،(الذریعه، ج 4، ص 303 - 302) ,همچنین ابوالفضل علوی و شخص دیگری که از او نقل روایت شده، هر دو مجهولاند ونزد علمای رجال توثیق نشدهاند. بنابراین روایات دال بر تحریف قرآن در تفسیر قمی همچنین مستند به علی بن ابراهیم نیست و از این جهت نمیتوان او را قائل به تحریف دانست. همچنین خود این روایات در اصطلاح علم رجال،مقطوعهاند و هیچ گونه اعتباری ندارند.
2 ) روایاتی که کلینی نقل کرده است، هیچ یک بر تحریف لفظی قرآن - اعم از کاهش و افزایش در آن - دلالت ندارد؛ بلکه مفاد آنها این است که علم کامل نسبت به ظاهر و باطن قرآن، مختص به اهل بیت(ع) است.
3 ) اساسا در هیچ یک از مجامع روایی شیعه، نمیتوان آنچه را که محدث، گردآوری نموده است، مورد قبول قاطبه شیعه و یا حتی اعتقاد خود او دانست. از نظر علمای شیعه، هیچ کتاب روایی درست و به طور کامل مورد قبول نیست؛بلکه شیوه عالمان شیعی از قدیم الایام تاکنون، این بوده است که برای هر روایت، پروندهای جدا از دیگر روایات میگشایند (حتی در معتبرترین مجامع روایی) و معتقدند که باید سند، دلالت و جهت صدور هر روایت و میزان انطباق آن با عقل سلیم و کتاب حکیم الهی سنجیده شود. ازاینرو در صورت ضعف سند یا عدم انطباق با قرآن و یا عقل، آنرا غیر قابل قبول میشمارند.
4 ) کلیه روایاتی که پیرامون تحریف قرآن نقل شده، از نظر سند ضعیف و فاقد اعتبار است و حتی یک روایت معتبرنیز در میان آنها وجود ندارد.
5 ) محدث نوری از جمله افراد نادری است که به تحریف قرآن متمایل شده است؛ لیکن منابع او ضعیف و بیاعتبار است و برخی از آنها نیز هیچ دلالتی بر تحریف لفظی قرآن ندارد. از جمله منابع محدث نوری، رسالهای است که با این که یک متن بیش نیست؛ ولی نامهای متعددی دارد و به اشخاص متفاوتی منسوب است؛ از جمله نامهای آنعبارت است از: «رساله ناسخ و منسوخ» منسوب به سعد بن عبداللّه اشعری؛ « ماورد فی صنوف آیات القرآن» منسوب به محمد بن ابراهیم نعمانی؛ «رساله محکم و متشابه» منسوب به سید مرتضی و یا «حسن بن علی بن ابی حمزه بطانی» (از رؤسای واقفیه). البته همه این انتسابها مردود است. به ویژه آن که هرگز در تألیفات سید مرتضی(ره)چنین چیزی نیامده است. افزون بر آن این رساله با رأی صریح «سید مرتضی» در مورد مصون بودن قرآن از تحریف،مخالف است. دیگر منابع محدث نوری نیز، وضعیتی بهتر از این رساله ناشناخته و بیاعتبار ندارد.
6 ) وجود اقوال شاذ و نادر در میان اخباریهای شیعه و حشویه از اهل سنت، در برابر اجماعات منقول و محصل علمای امامیه و عالمان اهل سنت «مبنی بر صیانت کتاب خدا از تحریف» هیچ ارزشی ندارد و نمیتوان براساس پنداری که برخلاف اجماع علمای مسلمین است، نتیجه گرفت که «دست بشر در عرصه دین بسی گسترده است تا آنجا که حتی رستگاری در الفاظ کتاب جاوید و خاتم الهی (قرآن مجید) را نیز شامل شود.
7 ) یکی از ملاکهای صحت روایات نزد شیعه، موافقت آن با کتاب خدا است و روایت تحریف حتی اگر سندا نیزمخدوش نباشد، نزد علمای امامیه اندک اعتباری ندارد؛ زیرا مخالف نص قرآن مجید است که میفرماید:«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»(حجر، آیه 9) :«...لایأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه...»:(فصلت، آیه42).
به عبارت دیگر، قرآن ملاک شناخت صحت مضمون روایات است و این خود مبتنی بر این است که اعتبار صد درصد قرآن محفوظ باشد. بنابراین قبول آیات فوق و اعتقاد به تحریف قرآن یک تناقض است و عالمان دین همواره براین مسأله تأکید داشتهاند.
8 ) انتساب کتاب احتجاج به احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی مشکوک است. این کتاب به شش نفر از جمله افراد زیر نسبت داده شده است:
الف) ابو منصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی،
ب ) ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی،
ج ) ابو نصر حسن بن فضل بن حسن،
د ) ابوالفضل علی بن حسن بن فضل.
بنابراین معلوم نیست که مؤلف این کتاب کیست و انتساب آن به فحول شیعه مشکوک است. در محتوای این کتاب نیز تعدادی از احادیث مرسل و بدون سند وجود دارد که با برخی از استدلالات عقلی مؤلف ترکیب شده است.بنابراین اعتبار آن به میزان خردپذیری مضامین و مندرجات آن است و از نظر نقلی نزد عالمان دین سند معتبری به حساب نمیآید.
9 ) نقل احادیث در یک کتاب، لزوما به معنای پذیرش و قبول آنها توسط مؤلف نیست. علامه شهرستانی مینویسد: «زمانی میتوان عقیده تحریف را به این بزرگان [یعنی، علی بن ابراهیم، عیّاشی و کلینی] نسبت داد که مقدمات همه اثبات شود:
الف) نویسنده کتاب درستی همه روایات کتابش را به گونهای کامل و استثنا ناپذیر [و مطلق و همه جانبه، نه نسبی و تقریبی] متعهدشود.
ب ) دلالت آن احادیث بر تحریف، ظاهر و غیر قابل تأویل باشد... .
ج ) در برابر آن احادیث، اخبار معارضی - که به نظر نویسنده کتاب بر آن احادیث راجح باشد - وجود نداشته باشد.
د ) خبر واحد نزد نویسنده کتاب حجت باشد...؛ لیکن اثبات این مقدمات بسیار دشوار و دارای موانع فراوانی است...(البرهان، ص139
10) تواتر در نقل قرآن و اهتمام و حساسیت زایدالوصف پیامبر اکرم(ص) و امت اسلامی به حفظ و صیانت ازقرآن، راه هرگونه تحریف را بر این کتاب آسمانی میبندد. ازاینرو در طول تاریخ، به هیچ وجه در برابر جدیّت همگانی مسلمین در پاسداری از قرآن مجید، ایجاد هیچ گونه خللی در آن امکان نداشته و نخواهد داشت.
11 ) فیض کاشانی در «تفسیر صافی» (ج 1، ص 33 - 34 مقدمه ششم) و در «وافی» (ج 9، باب 269، ص 1778 -ج 2، ص 273 - 274) برخلاف آنچه در نگاشته شما آمده: قول به تحریف را رد میکند. وی میگوید: «اگر این روایات درست باشد، دیگر هیچ اعتمادی نمیتوان به قرآن موجود داشت، در صورتی که خداوند متعال میفرماید:« و انه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه»: و نیز میفرماید:« انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»:. همچنین این اخبار، با روایات عرضه کردن احادیث بر قرآن منافات دارد. پس هر خبری که دلالت بر تحریف قرآن دارد با «کتاب اللّه» مخالف بوده و آن را تکذیب میکند. در نتیجه باید به دور افکنده و محکوم به فساد گردد و یا به نوعی تأویل برده شود.
12 ) هیچ یک از مسلمانان حتی اخباریهای شیعه و حشویه از اهل سنت - که قول تحریف به آنان نسبت داده میشود - و حتی کسی مانند محدث نوری، قائل به افزوده شدن چیزی بر قرآن، حتی یک حرف، نیستند و آن گروه نادر و ناچیزی که دم از تحریف زدهاند، فقط قائل به کاسته شدن برخی از آیات میباشند، بنابراین هیچ مسلمانی حتی یک حرف از قرآن را یا از ناحیه غیر خدا نمیداند و داشتن قرآنی محرّف به این معنا، با مسلمانی مغایرت کامل دارد.
13 ) چنان که اجمالاً گذشت، برزگان سرشناس شیعه، به صراحت عدم تحریف قرآن را - حتی کاسته شدن یک حرف از آن را - بیان کردهاند؛ از جمله:
الف) شیخ صدوق در «اعتقادات الامامیه»، (ضمیمه باب حادی عشر، ص 493)
ب ) شیخ مفید در «اوائل المقالات، (ص 54 - 56)
ج ) سید مرتضی علم الهدی به نقد از «مجمع البیان»، (ج 1، ص 15، فن پنجم)
د ) مولا احمد اردبیلی (مقدس اردبیلی) در «مجمع الفائده»، (ج 2، ص 218)
ه ) سید محمد جواد عاملی در «مفتاح الکرامة»، (ج 2، ص 290)
و ) شیخ طوسی در مقدمه «تفسیر التبیان»، ج 1، ص 3)